وقتی طبیعت زندگی تبدیل به «گناه» می‌شود/مسوولیت و بی‌مسوولیتی فرزندآوری

«احساس مي‌كنم كنار گذاشته شدم»، اين را مهساي 34 ساله مي‌گويد كه در 29 و 31 سالگي دو بچه به دنيا آورده. مي‌گويد: «براي مدت‌ها مي‌گفتم اين وضعيت به خاطر كروناست، به خاطر اين است كه مردم به‌طور كلي كمتر همديگر را مي‌بينند، براي اين است كه مادر شدن الزامات جديدي دارد، براي اين است كه چنين، براي اين است كه چنان، اما حالا، وقتي كه كرونا ديگر كسي را تهديد نمي‌كند و بچه‌هايم را مي‌توانم براي ساعت‌هايي در روز در خانه‌هاي بازي بگذارم، هنوز هم احساس مي‌كنم كنار گذاشته شدم!
فرزندآوری

به گزارش جریان نو ، فاطمه کریمخان در  اعتماد نوشت: «احساس می‌کنم کنار گذاشته شدم»، این را مهسای ۳۴ ساله می‌گوید که در ۲۹ و ۳۱ سالگی دو بچه به دنیا آورده. می‌گوید: «برای مدت‌ها می‌گفتم این وضعیت به خاطر کروناست، به خاطر این است که مردم به‌طور کلی کمتر همدیگر را می‌بینند، برای این است که مادر شدن الزامات جدیدی دارد، برای این است که چنین، برای این است که چنان، اما حالا، وقتی که کرونا دیگر کسی را تهدید نمی‌کند و بچه‌هایم را می‌توانم برای ساعت‌هایی در روز در خانه‌های بازی بگذارم، هنوز هم احساس می‌کنم کنار گذاشته شدم، دوستان قدیمی‌ام زندگی‌های متفاوتی دارند، زندگی‌هایی که هیچ نسبتی با زندگی من به عنوان یک مادر که دوره‌ای از افسردگی را پشت سر گذاشته‌ام و باید دایما در خانه باشم تا بتوانم این دو بچه را اداره کنم، ندارد. حتی فکر نمی‌کنم که دیگر حرف مشترکی با آنها داشته باشم، اما هنوز هم فکر می‌کنم که کنار گذاشته شدم. در واقع احساس می‌کنم بهانه‌هایی که قبلا برای خودم می‌آوردم، فقط برای راضی کردن دل خودم و جلوگیری از دل‌خوری‌ام از دیگران بوده است. واقعیت این است که من را گذاشتند کنار، دوستانم و بسیاری از اعضای خانواده‌ام من را کنار گذاشته‌اند، چون بچه‌دار شدم».

ممکن است کمی عجیب به نظر برسد، انتظار داریم که بچه‌دار شدن یک مناسبت خانوادگی باشد. اعضای خانواده دختر و پسر جمع بشوند و به زوجی که تازه بچه‌دار شده‌اند، کمک کنند، کارهای اولیه را انجام دهند، بعضی چیزها را به آنها یاد بدهند و از این دست مسائل. شاید حتی برای اولین حمام نوزاد، برای باز کردن بسته‌های هدیه‌ها و وسایل سیسمونی، برای لباس پوشاندن به بچه و کمک کردن به مادر چند روزی بیشتر بمانند، اما آخرش چی؟ بچه‌ها گریه می‌کنند، بچه‌ها مزاحم آرامش دیگران می‌شوند، اگر نوپا باشند، خانه‌ها را به هم می‌ریزند و توجه مداوم درخواست می‌کنند. بچه‌ها ممکن است به خودشان و دیگران آسیب بزنند، ممکن است از پله بیفتند یا کشوی کمد را بیرون بکشند، یا چیزی را جابه‌جا یا گم کنند و از این دست. خیلی‌ها حوصله این وضعیت جدید را ندارند. به خصوص اقوام و دوستان کمی دورتر از پدر بزرگ و مادربزرگ و این آن چیزی است که مهسا از آن حرف می‌زند: «آدم با خودش فکر می‌کند که این طبیعی‌ترین کار دنیاست، آدم در سن باروری است، ازدواج کرده است و زندگی‌اش با پایین و بالاهایی بالاخره می‌گردد. وقتش شده است که خانواده را کامل کنیم، وقت آن شده است که بچه‌دار شویم، اما بعد یک دفعه همه‌چیز عوض می‌شود. بچه‌ها باعث می‌شوند آدم خودش را در اولویت دوم قرار دهد، شاید حتی اولویت پنجم و دهم. یک روز صبح بیدار می‌شوید و خودتان را در آینه نمی‌شناسید، هیچ‌کدام از چیزهایی که قبل از بچه داشتید را دیگر ندارید، از بحث‌های دوستی جدا شدید، از بخش زیادی از بحث‌های خانوادگی، از مهمانی و دورهم جمع شدن و مسافرت‌های گروهی جدا شده‌اید، همه‌اش به خاطر اینکه بچه‌دار شدید».

احساس کنار گذاشته شدن، در بین بسیاری از زوج‌های جوان که با گروه‌های دوستی تازه ازدواج کرده یا مجرد رفت و آمد می‌کنند مشترک است. «حسین»، ۳۸ ساله که بچه‌اش به تازگی پنج ساله شده، می‌گوید: «الان اوضاع بهتر از چند وقت پیش است، الان ما توانسته‌ایم با بعضی از خانواده‌هایی که بچه‌های‌شان به همان مهد بچه ما می‌روند، دوست شویم و جمع جدیدی برای خودمان درست کنیم. اما اوایلش واقعا سخت بود. نه به خاطر دوران قرنطینه و کرونا و بچه کوچک، بلکه بیشتر به خاطر اینکه انگار ما تصمیمی را گرفته بودیم که باعث می‌شد از همه جمع‌ها حذف شویم. دیگر نمی‌توانستیم تا دیر وقت بیرون بمانیم، یا اینکه به راحتی مسافرتی را برنامه‌ریزی کنیم. اگر می‌خواستیم جایی برویم، باید بچه را پیش مادر من یا مادر همسرم می‌گذاشتیم، چون نمی‌توانستیم از همه بخواهیم که شرایط را برای میزبانی از یک بچه دو ساله آماده کنند. در مورد مهمانی آمدن هم اوضاع همین بود. ما خیلی از کارهایی که قبلا می‌توانستیم انجام دهیم را نمی‌توانستیم انجام دهیم. نمی‌توانستیم در بهارخواب را باز بگذاریم یا آهنگ تند پخش کنیم. نمی‌توانستیم بچه را از همه دور کنیم و نمی‌توانستیم مثلا از دیگران بخواهیم که اگر آرایش دارند بچه را نبوسند. اینها و چیزهایی از این دست باعث شد که ما کم‌کم از جمع دوستی‌مان فاصله بگیریم. باعث شد که آنها هم دیگر خیلی دنبال اینکه با ما رفت و آمد کنند، نباشند. البته این‌طور نیست که بگویم من از این وضعیت جدید ناراحت هستم، اما این‌طور هم نیست که بگویم زود و راحت عادت کردیم و کنار آمدیم.»

«نفیسه»، دانشجوی جامعه‌شناسی که فرزندش حالا دو ساله است، در مورد تجربه بچه‌دار شدن خودش می‌گوید: «شاید برای خیلی‌ها مثلا بچه‌دار شدن بعد از به دنیا آمدن بچه شروع بشود. بالاخره فیزیک آدم به هم می‌ریزد، نظم خواب و هورمون‌های آدم به هم می‌ریزد و اینها روی روابط اجتماعی و دوستانه و خانوادگی آدم تاثیر می‌گذارد. به خصوص اگر شما آدمی باشید که خانواده چندان حمایت‌گری نداشته باشید، بار همه‌چیز را باید خودتان و همسرتان با هم بکشید و این کار خیلی سختی است. اما جدای از کار فیزیکی و روحی که آدم باید بعد از بچه‌دار شدن انجام دهد و خواه ناخواه بین آدم و دیگران فاصله می‌اندازد، مساله ما این بود که حتی قبل از اینکه بچه‌دار شویم، هرکسی که شنید ما قصد داریم بچه‌دار شویم شروع کرد در مورد اینکه هوا رو به گرم شدن است و زمین در حال نابودی است و جنگ است و اوضاع اقتصادی خراب است، حرف زد. خیلی‌ها از ما می‌پرسیدند مگر گنج پیدا کردید که می‌خواهید بچه‌دار شوید، یکی از دوستان‌مان شروع کرده بود به فرستادن قیمت شهریه مهدکودک‌ها و مدرسه‌های ابتدایی که شاید ما منصرف شویم، چون نمی‌توانستیم آن قدر پول در بیاوریم که آن چنان هزینه‌هایی برای بچه‌های‌مان بکنیم. خیلی‌ها به ما می‌گفتند که باید از این فرصت استفاده کنیم و زودتر مهاجرت کنیم تا بچه‌مان در جای دیگری به دنیا بیاید و بتوانیم برای او و خودمان پاسپورت دوم بگیریم. انگار یک فرض اصلی و ثابت‌شده‌ای وجود دارد که در ایران، در شرایط امروز نباید بچه‌دار شد، انگار بچه‌دار شدن جرم و گناه باشد. بودند کسانی که پشت سر یا حتی جلوی روی خودم می‌گفتند آدمی که دلسوز باشد و مسوولیت‌پذیر باشد، در این اوضاع در ایران بچه‌دار نمی‌شود. خیلی‌ها هم می‌گفتند با این آلودگی هوا و این آلودگی آب و خاک و غذا ممکن است بچه سقط شود یا بهره هوشی پایینی داشته باشد یا اختلال‌های دیگر سلامتی داشته باشد. شما می‌توانید حدس بزنید که این حرف‌ها چقدر فشار روانی و روحی بیشتری برای ما درست کرد و چقدر باعث رنج و عذاب ما شد تا جایی که خودمان تصمیم گرفتیم با بعضی از این آدم‌ها که دوستان ما بودند قطع ارتباط کنیم.»

«سمانه»، زن جوانی که کودکش چهار ساله است، خیلی بیشتر از سرزنش‌هایی که نفیسه از آنها شکایت می‌کند و باعث به هم خوردن برخی روابط دوستی‌اش شده است، شکایت دارد: «برای دوستان ما کاملا طبیعی است که اگر کسی نتواند برای یک شب بیرون ماندن کسی را پیدا کند که پیش سگش بماند، سگ را با خودش به مهمانی بیاورد. پوشک کردن سگ و از این بغل به آن بغل رفتن و بازی کردن سگ در مهمانی طبیعی است. همه هم قربان‌صدقه‌اش می‌روند و در مورد برنامه‌های خودشان برای اینکه حیوان خانگی بیاورند، حرف می‌زنند و در مورد اینکه سگ و گربه چقدر به سلامت روان‌شان کمک کرده‌اند، حرف می‌زنند، اما بچه‌دار شدن از نظرشان بی‌مسوولیتی است. اگر کسی بچه‌اش را به مهمانی بیاورد، آدم بی‌شخصیتی است که قاعده مهمانی را رعایت نکرده. همه هم تا آخر شب غر می‌زنند و شکایت می‌کنند و به بچه‌ات بکن و نکن می‌کنند و برایت بزرگ‌تری می‌کنند. چون به بچه که می‌رسد، همه کارشناس هستند اما در مورد سگ و گربه آدم‌ها قبول می‌کنند که وقتی خودشان سگ ندارند یا صاحب حیوان نیستند، نباید به او بکن و نکن بکنند. برای من و همسرم کاملا از یک جایی به بعد روشن بود که دوستان ما سگ را بیشتر از بچه می‌پذیرند. سگ داشتن را باحال‌تر از بچه‌دار شدن می‌دانند. هر کسی زندگی خودش را دارد و من با اینکه کسی سگ یا گربه یا مار و ملخ نگه دارد، مشکلی ندارم، اما از اینکه سگ را در مهمانی قبول می‌کنند، ولی از ما که بچه‌دار هستیم می‌خواهند بچه را بگذاریم خانه و خودمان تنهایی به مهمانی برویم خوشم نمی‌آید. همین چیزهاست که بین زوج‌های بچه‌دار و زوج‌های بدون بچه یا دوستان مجرد فاصله می‌اندازد.»

«محمد» و «مهدیه» در دو سال گذشته دو بار بچه‌دار شده‌اند، یکی از بچه‌های آنها نوزاد و دیگری یکسال و چند ماهه است، آنها در مورد تغییر زندگی‌شان بعد از بچه می‌گویند: «ما می‌دانستیم که زندگی‌مان خیلی سخت‌تر خواهد شد، ما یک در آمد بیشتر نداریم و نمی‌توانیم کمکی از کسی بگیریم، پدر و مادرهای‌مان می‌توانند در نگه‌داری بچه‌ها کمک کنند، اما می‌دانیم که کمک آنها موقتی است. از طرفی فشار کار را باید بیشتر کنیم تا بتوانیم هزینه‌های بچه‌ها را بدهیم، از طرفی انگار برگشته‌ایم به دورانی که کنکور داشتیم و نمی‌توانستیم هیچ‌کس را ببینیم، چون بچه‌دار شده‌ایم. از تمام فعالیت‌های اجتماعی معمولی‌مان دور افتاده‌ایم. این البته انتخاب خودمان بود که بچه‌دار شویم، اما انتخاب خودمان نبود که هر کسی به ما می‌رسد بگوید چون تلویزیون گفته بچه‌دار شدید، یا چون وام می‌دهند و می‌گویند که زمین می‌دهند بچه‌دار شدید. وقتی منتظر بچه دوم‌مان بودیم، خیلی‌ها به ما می‌گفتند دعا کنید دوقلو باشند چون فقط به فرزند سوم به بعد وام و زمین می‌دهند. یعنی انگار از نظر آدم‌ها دیگر هیچ توجیهی برای بچه‌دار شدن وجود ندارد، غیر از اینکه بخواهید از طریق بچه‌دار شدن از رانت یا وامی استفاده کنید.»

با این روایت‌ها به نظر می‌رسد اقلا در میان برخی از گروه‌های اجتماعی حالا دیگر باید از چیزی به عنوان «انگ بچه‌دار شدن» حرف زد. نگرانی از اوضاع اقتصادی ناپایدار، به هم‌ریختگی‌های اجتماعی، بحران‌های جهانی، ناامنی و جنگ و بحران اقلیمی، در کنار ناکامی‌های مربوط به اوضاع داخل کشور از ناامنی‌های شغلی گرفته تا بحران آلودگی هوا و مسائلی مانند آن نه تنها بر تصمیم بچه‌دار شدن تاثیر می‌گذارد، بلکه علاوه بر آن بر قضاوتی که آدم‌ها در مورد خودشان و دیگران دارند هم تاثیر می‌گذارد. گره خوردن مساله فرزندآوری با سیاست‌های رسمی هرچند ممکن است در برخی گروه‌های اجتماعی به افزایش میل به بچه‌دار شدن کمک کرده باشد، در برخی دیگر از گروه‌های اجتماعی نتیجه معکوس به همراه داشته است. اینها در کنار گفت‌وگو در مورد «صلاحیت بچه‌دار شدن»، افزایش روز به روز هزینه‌های بچه‌دار شدن و دامن زدن به این ایده که مقصر اصلی ناکامی فرزندان، والدین آنها هستند، گروهی از مردم را در معرض فشارهای بیشتر روانی گذاشته و گروه‌های دیگری را نسبت به بچه‌دار شدن بدبین کرده است.

شاید پرسش از اینکه چطور جامعه‌ای درگیر یک جنگ نفس‌گیر با کشور همسایه، در حالی که شهرهایش زیر بمباران و مواد غذایی‌اش جیره‌بندی شده بود، به رشد ادامه می‌داد، اما امروز آمار رشد جمعیت هر سال نسبت به سال قبل کاهش بیشتری را تجربه می‌کند، بخشی از پاسخ به مساله باشد. همزمان باید در نظر گرفت که حال روحی تازه والدین و تجربه زیسته آنها از بچه‌دار شدن که روی تصمیم آنها برای داشتن بچه‌های بیشتر و همین‌طور روی تصمیم به بچه‌دار شدن دیگرانی که آنها را می‌بینند موثر است، برای بهبود این تجربه هم افاضات تبلیغاتی مانند تقدیم زمین و وام و امکان خرید خودرو بدون نوبت به خانواده‌هایی که تازه بچه‌دار شدند یا خانواده‌هایی که بیش از دو بچه دارند کارگر نیست.

در طول جنگ جهانی دوم، وقتی انگلیس دچار بحران تامین مواد غذایی بود، آزمونی برای تشویق مردم به استفاده از بخش‌های کمتر محبوب بدن گاو و گوسفند در طبخ غذا طراحی شد. در این آزمون روش‌های مختلفی برای تشویق مردم به استفاده از جگر استفاده کردند. جایزه دادن بابت خرید جگر، بسته‌بندی و توزیع جگر، ساختن برنامه و نوشتن دستور آشپزی در مورد پخت جگر و بسیاری راه‌های دیگر امتحان شدند اما در نهایت روشن شد که آن روشی که از همه بیشتر فایده داشته است، جمع کردن زنانی که پخت و پز خانه را به عهده دارند در گروه‌های کوچک و صحبت کردن آنها با یکدیگر در مورد پختن غذا، سیر کردن شکم بچه‌ها و پختن جگر بود. ایجاد گروه‌هایی با دغدغه‌های مشابه، هم از این احساس بد که پختن و خوردن جگر اشتباه و رفتاری ناخوشایند است کم کرد، هم فشار روانی ناشی از جنگ که بر دوش زنان افتاده بود را کاهش داد.

مقایسه تلاش برای تغییر ذائقه و اضافه کردن یک غذای جدید به برنامه غذای هفتگی با بچه‌دار شدن، آن‌قدرها دقیق نیست. اما آزمون‌های تغییر رفتار اجتماعی معمولا از تاثیرگذاری بر یک موضوع کوچک برای نتیجه‌گیری در مورد اینکه در موضوعات بزرگ‌تر چگونه می‌توان تغییر ایجاد کرد مورد استفاده قرار می‌گیرند. دولت‌هایی که حمایت‌های رفاهی – اجتماعی را در مرکز توجه خود قرار می‌دهند، برنامه‌هایی برای حمایت تخصصی از تازه مادران و خانواده‌های تازه بچه‌دار شده دارند که شامل سر زدن پرستاران حرفه‌ای به خانه‌ها، کمک‌های حرفه‌ای برای چند قلوها، کمک‌های اجتماعی برای نگه‌داری از بچه‌ها و کلاس‌ها و گروه‌های حمایتی برای مادر و پدرها می‌شود. در جایی که نمی‌توان به چنان سیستم بهداشت و درمان و رفاه اجتماعی امیدوار بود، شاید تنها راه برای کم کردن فشار روانی روی خانواده‌هایی که تازه بچه‌دار می‌شوند، ایجاد مسیری برای در کنار هم قرار گرفتن این خانواده‌ها، گفت‌وگو در مورد مسائل روزمره‌شان و پیدا کردن دوستانی مناسب شرایط جدید آنها باشد.

ممکن است کمی عجیب به نظر برسد، انتظار داریم که بچه‌دار شدن یک مناسبت خانوادگی باشد. اعضای خانواده دختر و پسر جمع بشوند و به زوجی که تازه بچه‌دار شده‌اند، کمک کنند، کارهای اولیه را انجام دهند، بعضی چیزها را به آنها یاد بدهند و از این دست مسائل. شاید حتی برای اولین حمام نوزاد، برای باز کردن بسته‌های هدیه‌ها و وسایل سیسمونی، برای لباس پوشاندن به بچه و کمک کردن به مادر چند روزی بیشتر بمانند، اما آخرش چی؟ بچه‌ها گریه می‌کنند، بچه‌ها مزاحم آرامش دیگران می‌شوند، اگر نوپا باشند، خانه‌ها را به هم می‌ریزند و توجه مداوم درخواست می‌کنند. بچه‌ها ممکن است به خودشان و دیگران آسیب بزنند، ممکن است از پله بیفتند یا کشوی کمد را بیرون بکشند، یا چیزی را جابه‌جا یا گم کنند و از این دست. خیلی‌ها حوصله این وضعیت جدید را ندارند.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

http://jaryaneno.ir/?p=18740

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها
www.novin.com

تصویر روز: