جستجو
Close this search box.

اختصاصی جریان نو؛

هاشمیِ شعر ایران

برخی حامیان دیروز، چگونه پزشکیان و امید ملت را یکجا به توپ بسته اند، چرا؟. مگر تهدید جلیلی غیر از....

به گزارش جریان نو، محمدمحمودی فعال رسانه ای در یادداشتی اختصاصی برای جریان نو، نوشت:

۱- مدتهاست می خوام درباره افشین علا بنویسم. از معدود شاعران فراجناحی کشور. که من شخصاً اعتقاد دارم. او «هاشمیِ شعر ایران» است. تعریف یک خطی علتش هم این است که افشین علا نشان داد که «برای ایران» می توان از نان و نام و نصرت شخصی گذشت ولی از ایران نگذشت.

۲- راستش را بخواهید ما آنقدر دنبال «هاشمی ثانی» در سیاست گشته و به پاسخ «نبود نیست» رسیده ایم، که یادمان رفته ما «هاشمیِ» صنعت و ورزش و صادرات و اجتهاد و هنر و میراث فرهنگی و حتی سپاه و ارتش…. هم داریم. اینها بزرگانی هستند که سالیان سال است بی هیچ ادعا و اظهار وجودی در گوشه گوشه ایران، چراغ سازندگی را به خون دل، روشن نگاه داشته و همچنان به عشق فردای ایران نفس می کشند و برایش قدم برمی دارند!.

۳- نام های بسیاری هست در سیاهه پر برکتِ «هاشمی های غیرسیاسی ایران»، که بردن نام شان واقعا در وسع این قلم ناچیز نیست. ولی بسیارند انسانهای بزرگی که هر چند در سیاست زدگی رسانه ای کشور از یادها رفته اند، ولی همین ها اگر نبودند شاید ما در «ایرانِ امروز» مجبور می شدیم بجای خانه های تاریخی در کاشان، با مجموعه ای از انبارهای ساختمانی روبرو شویم!. یا اگر سینمای ایران موفق شد مدتی از چنگال «بی هویتی هنری» برهد و از لیست اخراجی های سینمای جهان بدرآید، نتیجه اعتقاد مدیران سینمایی کشور به توصیه هاشمی بود که «اگر بزرگان سینما را طرد کنیم، بجایش ابتذال تحویل خواهیم گرفت!».

آغاز شکوفایی صنایع ایران هم از هم آوایی با اندیشه هاشمی شکل گرفت و صادرات فراملی در زمین و زمان همواره شده توسط او، جان دوباره گرفت. شاید خیلی ها ندانند. ولی روزگاری بود که ما در این کشور، معضلی به نام «نهی سس گوجه فرنگی» داشتیم، بخاطر آمریکایی بودن بنیانگذارش!. یا ممنوعیت مسابقه ورزشکاران با آمریکایی ها که البته با تفکر هاشمی هر دو حل شد.

تکلیف «ورزش و تحصیل» زنان هم کاملا روشن است و بی هیچ مبالغه ای که اگر حمایت‌های بن بست شکن هاشمی و زحمات دختر دربندش نبود، یقینا امروز خیلی از اساتید دانشگاه و مدیران ارشد و مدال آوران بانوی کشور در المپیک شاید در باتلاق دگم اندیشان معتقد به «زن ایرانی، خانه داری، فرزند آوری»، غرق شده بودند!.

هاشمی

۴- برگردیم به هاشمیِ شعر ایران. با مسیری سنگلاخ و میدانی از مین!. غلو نمی کنم. چون خود هاشمی هم سختی های فراوانی کشید تا هاشمی بماند. علتش هم روشن است. ما از اواخر دهه ۷۰ تا امروز در دوران یک دو قطبی بی رحم زندگی می کنیم که مانیفستی تک جمله ای دارد؛ «یا با مایی یا دشمن مایی!». معلوم است آنها که به خود هاشمی گفتند «پایت را می شکنیم» اگر وارد انتخابات مجلس ۷۸ بشوی، شکستن سر افشین علا کاری برایشان نداشته باشد. بالاخص وقتی منظومه سرباز وطن را هم بر خلاف میل آنها، سرود!.

حتما یک اشتباه تاریخی را در ذهن خود اصلاح کنید. همه ی ما یک دولت سایه در وجود خود داریم. یک اکبر گنجی و مهدی نصیری و حشمت الله طبرزدی دهه ۷۰ در وجود همه ماست حتی خود من!. اصلا فکر نکنید این ابداع جلیلی است که می تواند به پزشکیان بگوید «اگر به نظر ما عمل کنی، حمایتت می کنیم وگرنه…». نخیر اصلا اینگونه نیست. از سی سال پیش وضع ما همین بوده و هست.

همین الان ببینید، برخی حامیان دیروز، چگونه پزشکیان و امید ملت را یکجا به توپ بسته اند، چرا؟. مگر تهدید جلیلی غیر از این بود که اگر کابینه ایده آل و مطابق رویکرد ما شکل نگیرد، نقدش- بخوانید تخریبش- می کنیم!. آیا این همان علتی نیست که بیش از سه دهه است، دولت هاشمی را با آن کوبیده اند!.

۵- اتفاقاً جرم افشین علا از همین نقطه آغاز می شود. اصلا چه معنی دارد که شاعری مصلح پیدا شود و شعرش را همچون آبی براند سوی آتش ها!. این فقط افشین علا نیست که هم بخاطر اشعارش درباره هاشمی چوب می خورد و هم بخاطر ارادتش به رهبری. وضع پزشکیان هم همین است که امروز به توپ بسته شده.

در همین زمستان گذشته و پیش از برگزاری انتخابات مجلس، «محسن هاشمی» و «حسین مرعشی» را هم تا مرز طرد و تکفیر بردند. به چه جرمی؟. به گناه تلاش برای بازنگه داشتن روزنه ای برای فردای ایران. آنها مگر بلد نبودند، مثل قهرمانان بگویند و سینه سپر کنند «ما رای نمی دهیم به احترام ملت». اما چرا به عکس رفتار کردند و اهانت‌ها را به جان خریدند؟. چون رسم هاشمی این بوده و هست که ساختن فردای ایران، محتاج تاجِ سر ها نیست، سنگ زیرین آسیاب می خواهد!.

۶- افشین علا و هاشمی از یک جهت دیگر هم بشدت شبیه بودند. بسیار دل نازک و اشک آماده!. واقعا اگر هاشمی، روحانی نمی شد و سیاستمدار، حتما شاعر می شد. البته یک شاعر مصلح. مثل افشین علا. شاعری که تیغ می خورد ولی هیچ شمشیری را تیز نمی کند!. اشعاری که اشک هاشمی را در می آورد. غالبا اشعاری بود که رویای عشق و صلح در خود داشت.

اشعاری که راوی تصور ایرانی آباد برای ملتی اصیل بود‌. این مهم ترین خون دل هاشمی بود. همان خون دلی که هنوز هم گاهی افشین علا برون‌ می ریزد. مثل حدیث نفس شاعرانه ی اخیرش که از قضا بشدت شبیه احوال هاشمی شده از رنج «همراهان سست عنصر». انگار هاشمی و افشین علا با هم سروده اند: حال مرا بپرسی اگر، زنده‌ام هنوز/ دلواپس گذشته و آینده‌ام هنوز/ گاهی به کنج خلوت و گاهی میان جمع/ هر گوشه چون غبار پراکنده‌ام هنوز/ نوکیسه‌گان اگر به خدایی رسیده‌اند/ شکر خدا که غرق گنه، بنده‌ام هنوز/ با من اگر به فکر قمارند دوستان/ خسران نمی‌کنند، که بازنده‌ام هنوز/در حیرتم که از غم دنیا و اهل آن/ دل کنده‌ام ولی ز غم آکنده‌ام هنوز/ یاران سروقد همه رفتند سرفراز/ من مثل بید پیر، سرافکنده‌ام هنوز/خشم تو بهتر است ز بخشش که بارها/ از جرم من گذشتی و شرمنده ام هنوز… زنده باشی هاشمی شعر ایران تا روزنه آشتی ها باز بماند، زنده باشی!.

 

لینک کوتاه خبر:

http://jaryaneno.ir/?p=44586

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • تازه ها
  • داغ ترین ها
www.novin.com

تصویر روز:

لینک‌های مفید