جریان نو؛ اگر پلیس، بهزیستی، بیمارستانها و… برای این مفقودیها سامانهای طراحی کنند که بتوان از همان سامانه استعلام مفقودیها را گرفت خیلی از مشکلات حل میشود.
امیرمهدی ابتدا به بیمارستان امام حسین و بعد به بیمارستان لقمان منتقل میشود
عموی امیرمهدی رضوانی در مورد این اتفاق به «اعتماد» میگوید: «بچههایی که بیماری اوتیسم دارند مرتب از خانه فرار میکنند. امیر قبلا هم گم شده بود، اما یکی از همسایههای آنها او را در مرکز شهر پیدا میکند و به خانه برمیگرداند، اما ساعت ۸ صبح سهشنبه ۲۵ اردیبهشتماه امسال امیر کیسه زباله را از داخل خانه برمیدارد و به مادرش میگوید که به سر خیابان میرود تا کیسه زباله را داخل سطل آشغال بیندازد و برگردد، ولی دیگر از امیر خبری نمیشود.
بعد برادرم به من اطلاع میدهد و ماجرا را تعریف میکند. از آنجایی که برادرم در پاکدشت زندگی میکند به کلانتریهای پاکدشت، بیمارستانها و حتی پزشکی قانونی مراجعه کردیم و به آنها اطلاع دادیم. از طرف دیگر خودمان در فضای مجازی، عکس امیرمهدی و موضوع گم شدن او را منتشر و اطلاعرسانی کردیم. چند روز بعد یک بنده خدایی با ما تماس گرفت و گفت امیر را در خط بیآرتی آزادی به تهرانپارس دیده، اما از امیر اطلاعات بیشتری نداشت.»
او همچنین در ادامه میگوید: «دو، سه روز بعد یک نفر که خودش تحت پوشش بهزیستی بود و حالا در یکی از مغازههای پاساژ علاءالدین کار میکند با ما تماس گرفت و گفت امیرمهدی در اتوبوس خوابش برده بود که راننده او را صدا زده و گفته آخر خط است و باید پیاده شود. بعد هم گفت چون خودم تحت پوشش بهزیستی بودم متوجه شدم امیر حالت طبیعی ندارد و ترسیده. برای همین با اورژانس تماس گرفتم و اورژانس او را به بیمارستان امامحسین برده.
اگر به این بیمارستان مراجعه کنید حتما پیدایش میکنید. خلاصه این موضوع را به پدر امیر اطلاع دادم و آنها به بیمارستان امامحسین رفتند، اما کادر بیمارستان جوابگوی پدر امیرمهدی نبود و حتی گفتند چنین شخصی با این مشخصات اینجا نیامده است، اما برادرم به پرس و جویش در بیمارستان امام حسین ادامه میدهد تا اینکه یکی از عوامل بیمارستان به او میگوید پسر شما به بخش روان درمانی بیمارستان امامحسین منتقل شده است.
برادرم به همان بخش مراجعه میکند، اما آنجا به او میگویند که امیرمهدی را به بیمارستان لقمانحکیم منتقل کردند. برادرم به بیمارستان لقمان مراجعه میکند و در نهایت امیر را آنجا پیدا میکند. حالا کادر بیمارستان به برادرم گفتند باید بابت هشت روزی که امیرمهدی آنجا بستری بوده، ۱۶ میلیون تومان پرداخت کنند.»
عموی این نوجوان مبتلا به اوتیسم در پاسخ به اینکه چه زمانی خانواده متوجه شده که امیرمهدی اوتیسم دارد، میگوید: «امیرمهدی کلاس دوم دبستان بود که پزشک متخصص او تشخیص داد بیماری اوتیسم دارد، ولی نمیدانیم چرا قرصهایی که برای امیر تجویز شده به جای اینکه حالش را بهتر کند بدتر کرده. برادرم کارگر است و وضع مالی مناسبی ندارد. با این حال تمام درآمدش را صرف بیماری امیر میکند. پزشک متخصص هم گفته بیماری اوتیسم درمان ندارد. به هر حال هزینه درمان این بیماری بسیار بالاست.»
تولد بچه های معلول در حال افزایش است و باید برنامه هایی جهت ارتباط و همکاری سازمان ها ایجاد شود
«بهروز مروتی» مدیر کمپین معلولان درباره این خبر به «اعتماد» میگوید: «مطمئنم که هر خانواده فرزندش را با بیشترین شرایط امنیتی حفظ و مراقبت میکند، اما چون بارها و بارها کودکان اوتیسم از خانه فرار میکنند، خانوادهها شرایط بدی را تجربه میکنند. بنابراین خانوادهها گاهی اوقات بر اثر خستگی از کودک غافل میشوند و کودک امکان دارد به هر بهانه از خانه خارج شود و دیگر برنگردد.
متاسفانه این نمونهها در کودکان طیف اوتیسم و معلولیتهای ذهنی زیاد دیده میشود، اما چون کودکان مبتلا به اوتیسم کلیشه فرار از خانه دارند گم شدن آنها زیاد اتفاق میافتد. چون کودکان طیف اوتیسم اصلا دوست ندارند داخل جایی باشند و مدام میخواهند از محلی که در آن هستند فرار کنند. این موضوع، شرایط نگهداری را برای خانوادههای آنان سخت میکند. خانواده این کودکان چه اقداماتی باید انجام دهند که ۲۴ساعت کودکشان را حفظ کنند! خانوادهها نمیتوانند کودک مبتلا به اوتیسم خود را حبس یا گوشهای از خانه زندانی کنند.
پس یک لحظه امکان دارد این کودکان درِ خانه را باز کنند و از خانه خارج شوند. به عنوان مثال معراج (ابوالفضل) گرجی نوجوان ۱۶ساله مبتلا به اوتیسم از مهرماه ۱۴۰۲ تا الان گم شده و از او هیچ خبری نیست. بنابراین موضوع گم شدن در کودکان طیف اوتیسم بیشتر مشاهده میشود و متاسفانه در مورد این مفقودیها کم کاری شده است. چند وقت پیش نیز مرتضی ابراهیمآبادی مرد ۴۷سالهای که یک دست و پای او دچار معلولیت بود حدود ساعت ۱۲ شب از خانه خارج میشود.
خانواده تمام مراکز را سر میزند، اما خبری از او نمیگیرد تا اینکه چند روز بعد وقتی ماجرا را پیگیری کردم مطلع شدم مرتضی همان شب که از خانه خارج شده تصادف کرده و او را دفن کردند. از اثر انگشت مرتضی او را شناسایی کرده و فهمیده بودند هویتش چیست! خانواده قبل از اینکه خبر فوت مرتضی را بشنود به پلیس و بیمارستانها اطلاع داده بود. با این حال کسی خبر فوت مرتضی را به خانواده اطلاع نمیدهد.
اگر پلیس، بهزیستی، بیمارستانها و… برای این مفقودیها سامانهای طراحی کنند که بتوان از همان سامانه استعلام مفقودیها را گرفت خیلی از مشکلات حل میشود. در همین مورد آخر؛ امیرمهدی رضوانی نوجوان طیف اوتیسم وقتی داخل اتوبوس بوده، راننده شرکت واحد او را آخر خط پیاده کرده است. این راننده هیچ آموزشی ندیده که اگر با چنین مورد یا مواردی از جمله سالمندانی که دچار آلزایمر هستند روبهرو میشود، چه اقداماتی انجام دهد. اگر آن راننده آموزشهای لازم را دیده بود به جای اینکه امیرمهدی را پیاده کند با اورژانس اجتماعی (۱۲۳) تماس میگرفت، اما چه اتفاقی افتاد! راننده در جریان نبوده و فقط یک بنده خدایی متوجه شده حال امیرمهدی مساعد نیست برای همین با اورژانس تماس گرفته است.
حتی عوامل اورژانس هم نتوانسته بودند متوجه شوند امیرمهدی اوتیسم دارد و او را به بیمارستان امامحسین منتقل میکنند. کادر درمانی بیمارستان امامحسین هم نتوانسته بیماری اوتیسم امیرمهدی را تشخیص دهد و بچه را تحویل بیمارستان لقمان حکیم میدهد. جالب اینجاست که امیرمهدی را تحت عنوان نزاع و درگیری تحویل بیمارستان دادند. در صورتی که امیرمهدی بیمار است و در خیابان هیچگونه نزاعی نداشته است.
جدا از این مساله وقتی خانواده در پروسه جستوجو، سراغ عوامل بیمارستان امامحسین میرود به آنها گفته میشود که شخصی با این مشخصات اینجا آورده نشده است! درنهایت وقتی یکی از عوامل بیمارستان میبیند پدر امیرمهدی با قسم و آیه، خواهش و تمنا پیگیر بچهاش است به او میگوید که چنین موردی در بخش روان درمانی بیمارستان بستری بوده، اما او را به بیمارستان لقمان منتقل کردند.»
مروتی در ادامه میگوید: «فرض کنید اگر این فرد که از عوامل بیمارستان امامحسین بود به خانواده اطلاع نمیداد، خانواده چند وقت دیگر باید دنبال امیرمهدی میگشت؟ یعنی وقتی چنین اتفاقی میافتد تمام خانواده درگیر مشکلی میشوند که آن مشکل با ایجاد یک سامانه، تفاهمنامه و یک همکاری بین بخشی و بین دستگاهی به راحتی حل میشود و میتواند این موارد را به حداقل برساند.
وقتی خانوادهای کودکش گم میشود هم باید استرس پیدا کردن کودکش را داشته باشد و هم اسیر این سازمانها و ادارات شود و جالب اینکه به نتیجهای هم نمیرسد. مثلا در ماجرای گم شدن معراج گرجی شنیدم که پدرش در مورد آخرین خبری که از فرزندش داشته، گفته که معراج را به مرکز ترک اعتیاد منتقل کردند و در آنجا از معراج ۱۶ساله که مبتلا به اوتیسم است، تست اعتیاد گرفتند و وقتی متوجه شدند اعتیاد ندارد او را رها کردند.
مرکز ترک اعتیاد تحت نظارت سازمان بهزیستی است. یعنی این مراکز در حد یک اطلاعرسانی ساده با هم در ارتباط نیستند. ارتباط و همکاری بین سازمانها بسیار مهم است. با توجه به اینکه تولد بچههای معلول در حال افزایش است باید حتما برنامههایی جهت ارتباط سازمانها ایجاد شود. قبل انقلاب و اوایل انقلاب پیش از اینکه برنامههای تلویزیون شروع شود آیتمی در حد ۱۰ الی ۱۵دقیقه پخش میشد که عکس و اسامی مفقودشدگان را نشان میداد و همه افراد از اسامی مفقودیها اطلاع پیدا میکردند، اما در حال حاضر چنین اقداماتی صورت نمیگیرد و رسانهها در مورد مفقودشدگان هیچ دستورالعمل مشخصی ندارند.
حتی رسانههای نوشتاری مانند روزنامهها میتوانند یک ستون برای انتشار عکس و اسامی مفقودشدگان به خود اختصاص دهند و پلیس، اورژانس، بیمارستانها، پزشکی قانونی و… پای کار بیایند تا آمار مفقودشدگان کمتر شود. از آنجایی که سالهاست آمار موثقی از گم شدهها منتشر نمیشود، نمیتوان عدد و رقم خاصی را برای این موضوع در نظر گرفت. در واقع مواردی هم که منتشر میشود با آمار واقعی همخوانی ندارد. متاسفانه در دولت سیزدهم جلوگیری از انتشار آمار و ارقام به یک معضل تبدیل شده است. نبود آمار درست باعث میشود صورتمساله پاک شود و چون صورتمساله پاک میشود گمان میرود که مساله حل شده است.»