آقای جلیلی هرگز شخص مهمی نبوده و تاثیر قابلی نیز در فرایندهای سیاسی کشور نداشته است. با این ادعا حتما این پرسش پیش میآید که چرا در سالهای گذشته از زمان احمدی نژاد که دبیر شورای عالی امنیت ملی شد در رسانهها بروز نسبتا پررنگی دارد؟ پاسخ ان چندان سخت نیست. آقای جلیلی برکشیده احمدی نژاد بود و در دولت او مسئول مذاکرات هستهای گردید. همان مذاکراتی که ذرهای پیشرفت نداشت و در کارنامه اش حتی ذکری از آن نمیکند.
به گزارش جریان نو، محمد مهاجری با انتشار یادداشتی در کانالش نوشت: اگر هیچ گزارهای جز این که سردارشهید حاج قاسم سلیمانی گفته بود ” اگر سعید جلیلی رئیس جمهور شود، در نیروی قدس سپاه نمیمانم” وجود نداشت، برای شناخت شخص و تفکر این عرصه گرد سیاست کفایت میکرد.
اظهارات اخیر آقای سعیدجلیلی در باره انتخابات چندماه پیش ریاست جمهوری، یکبار دیگر نشان دادتشخیص شورای محترم نگهبان در باره “رجل سیاسی” بودن او، بر مسیر صواب نبوده است. این تشخیص نادرست منحصر به این دوره نیست. او از سال ۱۳۹۲ که قصد ورود به رقابتهای انتخاباتی را داشت واجد چنین صلاحیتی نبود. البته، چون خط کش و شابلون تایید و ردصلاحیتها شفاف نیست، قضاوت ما در باره عملکرد استصوابی شورای نگهبان برگرفته از مشاهدات بیرونی است. شاید اگر روزی این شورا معیارهای خود در هر دوره را اعلام کند، قضاوتها حتی بیرحمانهتر باشد.
آقای جلیلی هرگز شخص مهمی نبوده و تاثیر قابلی نیز در فرایندهای سیاسی کشور نداشته است. با این ادعا حتما این پرسش پیش میآید که چرا در سالهای گذشته (از زمان احمدی نژاد که دبیر شورای عالی امنیت ملی شد در رسانهها بروز نسبتا پررنگی دارد؟ پاسخ ان چندان سخت نیست. آقای جلیلی برکشیده احمدی نژاد بود و در دولت او مسئول مذاکرات هستهای گردید. همان مذاکراتی که ذرهای پیشرفت نداشت و در کارنامه اش حتی ذکری از آن نمیکند.
جلیلی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی طبق آنچه اخیرا یکی از قضات سابق و معاون پیشین دادستان ویژه روحانیت (در دوره آقای محسنی اژهای) گواهی داد، پس از انتخابات ۸۸ با حضور میرحسین موسوی در تلویزیون مخالفت کرد و عملا باعث شد آن حضور که پیش بینی میشد تنش را مهار کند منتفی گردد.
اشاره شد که جلیلی شخص خوش اهمیت خاصی نداشته. در دورهای به دلیل است که در سایه احمدی نژاد قرار گرفت مطرح شد و پس از آن نیز به نظر میرسد صرفا در نقش یک بالانسر در فضای سیاسی باقی ماند. قدیمیها به این ویژگی میگفتن”پاره سنگ ترازو. یعنی سنگهایی که وزن بسیار کمی مثلا ۱۰ تا ۵۰ گرم داشتند و برای میزان کردن شاهین ترازو از ان استفاده میشد.
توضیح روشنتر این است که گروهی، برای اینکه نگذارند فضای سیاسی به نفع سایر جناحها تغییر کند، شبح او را زنده نگه میدارند. این بازیگران البته تا کنون هرگز اجازه ندادهاند جلیلی رئیس جمهور شود، اما فضا را چنان کارگردانی کردهاند که او اولا نقش شمشیر داموکلس را در آتمسفر سیاسی داشته باشد و ثانیا پتانسیل جناحی را که به آن تندرو و افراطی گفته میشود، مهار نماید. تندروها اگر زیر پرچم فردی باشند که بدلیل حضورش در بخشی از حاکمیت، قابل مهارشدن است به مراتب کم خطرتر و کم زیانتر است.
گروه جلیلی و اطرافیانش بیش از آنکه به یک حزب یا فراکسیون اصیل سیاسی مانند باشند، در شکل یک فرقه و یا گروهک اقلیت فرقهای رفتار میکند. گروهی که به شکل باندی تنها وفاداری را بر صلاحیت و شایستگی رجحان داده، تنها تعهدی که از حامیانش طلب میکند، سرسپردگی است نه تعهد نقادانه و مسئولیت پذیر. نمونههای فراوانی در تاریخ میتوان از این دستهها سراغ داد. آنها هرچند در ابتدا تنها به شکل جلبکی در سایه انتصاب و چسباندگی به مراکز قدرت معنا میدهند بلکه آرام آرام با تجمیع بازوهای مالی و امنیتی حتی از بنیانگذاران اصیل هر جنبشی گذر میکنند.
سعید جلیلی و تیم پایداری، در هیچ انتخابات معناداری واجد اقل آرا و پشتوانه مردمی نبوده و نیستند. این گروه بزرگترین تهدید برای جریان سنت گرا محافظه کار هستند. در هر کشور معتدل و قانونمند و کنش گرا در حوزه سیاسی، هم به اصلاح طلبان نیاز است هم به محافظه کاران. از ابتدای کنش پارلمانی تا به امروز، در تمام کشورهای باسابقه کنش حزبی، همواره تعادل معقول میان میانه روها و محافظه کاران ایجاد شده است. آنها معنابخش کنش سیاست ورزی هستند. ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر بشود به اصلاح طلبان تملک قلبها را نسبت داد به محافظه کاران میتوان سکان عقلانیت را سپرد. میانه روها با تکیه بر آزادی و حریت انسانی ورابطه معقول بین المللی و محافظه کاران با تکیه بر بازار آزاد، سنت ماندگار و میراث داخلی دو رکن عمل تعامل بخش هستند. اگر آنارشیسم و انقلابیگری سم جریان اصلاح طلبی است، رادیکالیسم و فرقه گرایی دشمن اعتدال و محافظه کاری است.
کار اصولگراها را ببینید به کجا رسیده است. از حبیب الله عسگراولادی، مهدوی کنی، ناطق نوری، امامی کاشانی، باهنرها و لاریجانی رسیدهاند به امثال جلیلی، رسایی، زاکانی، کوچک زاده.توجه به همین تغییر ریل خود موید ناگفتههای فراوانی است.
مشکل بزرگ بخشی از حاکمیت پنهان که در چند دوره تلاش کرده ضمن حفظ ظاهر نظام انتخاباتی، منویات فردی شان را محقق کنند آن است که توان مهار این نوخارجی ها را ندارند. آنها نماد پشمینه پوش تندخویی هستند که حافظ آنها را به نماد تابلودار تاریخ ایران معنا کرده است. تندخویی و پرده دری این جماعت عرصه را بر بزرگان تنگ کرده است. برخی ضعف های اخلاقی و مالی و سنت پرهیز از منازعه آشکار و تمرکز این فرقه بر حوزه های امنیتی و نظامی، دست بالاتر را در برخورد با رقبا به آنها داده است. بزرگترین خطر برای محافظه کاران واگذاری رسانه هایی چون صداوسیما به این عده بوده است. صداوسیما نمونه روشن مدیریت آنها است. با دهها هزار کارمند و میلیاردها تومن بودجه توان رقابت حتی با یک سایت مجازی چندگانه را ندارد. این مشکل اگر به دست اصول گرایان حل و فصل نشود، نوخوارج جدید نه تنها تهدیدی برای هویت معنابخش ایران که در ابتدا منشا نابودی محافظه کاری معقول است. ما برای تعالی و رشد سیاسی و ملی هم به قلب سالم و همچنین عقل مدبر نیاز داریم.
این یادداشت مشترکا توسط فیاضزاهد و محمدمهاجری در روزنامه اعتماد منتشر شده است.