اگر بخواهیم از هفته دفاع مقدس، درسی برای امروز بگیریم، یکی از بهترین درس ها را باید از اخلاقِ فرماندهی هاشمی گرفت. بی هیچ مبالغه ای، هاشمی نماد مسئولیت پذیری در بالاترین ارکان قدرت جمهوری اسلامی بود که هرگز دنبال قهرمان ساختن از خودش نبود!
محمدمحمودی دبیرسابق پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی در یادداشتی اختصاصی برای جریان نو نوشت؛
۱- خدا را شکر که هفته دفاع مقدس ۱۴۰۳ هم گذشت و یادی از هاشمی نشد!. اصلا فرماندهی که نمی خواست، «قهرمان» باشد، چه نیازی دارد به ذکر رسانه ملی و تریبون های رسمی؟. مگر سی سال هر چه خواستند درباره فرمانده دفاع مقدس نگفتند؟. آخرش چه شد؟. هاشمی یکبار هم نگفت، چرا رسانه ملی، تصویرش را نشان نمی دهد؟!. اصلا هاشمی را اخلاقش، هاشمی کرد، نه القابش!. وقتی خودش به صراحت می گفت؛ «من آیت الله نیستم!»، چه فرقی می کرد، «ثقه الاسلام» بخوانندش یا آیت الله العظمی!. هاشمی از روی همه اینها رد شده بود که شد جانشین امام. آنهم در جایگاه فرماندهی جنگ. وگرنه زمان امام، کم نبودند نام های بزرگ، ولی هاشمی، چیز دیگری بود.
۲- «هاشمی» نماد «فرماندهی از خود گذشته» بود که هرگز «منافع ملت و کشورش» را فدای «منعفت خود» نکرد. هاشمی نه تنها اجازه تضییع منافع ملی را در جنگ نداد، به انجام رسم معمول تمام جنگهای کلاسیک هم رضایت نداد و جلوی دادگاهی شدن فرماندهان نظامی را گرفت. این در حالی بود که اگر دادگاههای نظامی- که مورد حمایت امام و روسای قوا- هم بود- برگزار می شد، قبل از همه به سود هاشمی بود!. چرا که اگر تعدادی از فرماندهان نظامی اعدام می شدند، هاشمی را از هم هرگونه خطایی در جانشینی فرمانده کل قوا تبرئه می کردند!. ولی هاشمی نه تنها اینکار را نکرد، بلکه خودش «داوطلب اعدام» شد، آنهم برای پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸!.
هاشمی در شرایطی از موضوع دادگاهی شدن فرماندهان نظامی، «گذشت» کرد که فقط چند خط پاسخ امام به نامه فرمانده وقت سپاه و «امکانات خواهی نجومی وی» می توانست با حکم خیانت در دادگاه نظامیِ به ریاست خلخالی روبرو شود. چرا که امام به صراحت در آن پاسخ تاریخی، به گونه ای سناریوی فرمانده وقت سپاه را فاش کرده و وی را به «تلاش برای نجنگیدن» در عین شعارِ « ادامه جنگ» متهم کرده و خطاب به وی نوشتند:«-فرمانده سپاه- با ذکر این مطالب – مطالبات- میگوید باید باز هم جنگید، که این دیگر «شعاری» بیش نیست!».
۳- اوج اخلاقِ فرماندهی هاشمی همیشه در شکستها و بحرانها بود. «هاشمی، ذاتا رفیق سربالایی بود». چه در دهه ۶۰ و چه در دهه ۹۰. مثلا هاشمی هرگز از جزئیات سقوط فاو و مجنون چیزی نگفت. بالاخص از زبان فرماندهان نظامی وقت!. سقوط مجنون با وجود «وحشیانه ترین جنایات جنگی صدام» در بازپس گیری آن، «اسراری نظامی» هم داشت که جملگی در قلب هاشمی محفوظ ماند. «اسراری نظامی» شبیه حرف یکی از فرماندهان نظامی آنهم بعد از سقوط مجنون، که در دیدار با فرمانده جنگ گفته بود:
«آقای هاشمی، سربازان ما دیگر، نمی جنگند!». واقعا اگر فرماندهی دنبال قهرمان سازی از خودش بود، نمی توانست از همین یکجمله، بارها و بارها استفاده کند تا جواب جبهه ندیده های مدعی جام زهر را بدهد؟. چرا اینکار نکرد؟. بجز هاشمی، چند نفر را سراغ دارید که سی سال، خود را سپر پیکانها ی زهرآلود کند ولی از اسرار فراوانی که می دانست، برای حفاظت از خود استفاده نکند؟.
۴- با این توضیحات اگر بخواهیم از هفته دفاع مقدس، درسی برای امروز بگیریم، یکی از بهترین درس ها را باید از اخلاقِ فرماندهی هاشمی گرفت. بی هیچ مبالغه ای، هاشمی نماد مسئولیت پذیری در بالاترین ارکان قدرت جمهوری اسلامی بود که هرگز دنبال قهرمان ساختن از خودش نبود!. «هاشمی»، در طول قریب سه دهه بعد از پایان جنگ، صدها هزار «زبان زخم» و تهمت و تخریب و …. را از «صغیر و کبیر» شنید و به جان خرید، ولی هرگز به خود اجازه نداد، برای تبرئه خودش، تاریخ دفاع مقدس را زیر سوال ببرد. هاشمی این درس تاریخی را از خود بجای گذاشت که در بزنگاههای مصلحتِ، «هرگز» نباید از خود «قهرمان» ساخت و «فردای ملتی» را فدای تصمیمات خود کرد. هاشمی نه فقط در دفاع مقدس، بلکه در تمام بزنگاههای سیاسی هم -نظیر انتخابات- همیشه آماده شکستنِ خودش بود برای آنکه شکستِ ملت و کشورش را نبیند!. هاشمی، آبرو، اعتبار، صلاحیت و حتی جانش را در این مسیر گذاشت، تا عملا شاخصی را بجا بگذارد که «وفاق ملی» و «نفاق فردی» در قیاس با آن روشن گردد.
اخلاق فرماندهی بزرگترین درس بجا مانده از هاشمی در مدیریت بحرانها و فرماندهی جنگ بود که هر چند امروز جایی در رسانه ملی و تریبون های رسمی ندارد، ولی همچنان در جان تمام آنانکه دل در گرو فردای ایران دارند، جاری است و شخصیتهایی «معدود و صادق» هستند که بر سیاق هاشمی وفادارند و اولین شرط سازندگیِ را «برای فردای ایران»، از خود گذشتن می دانند. درست همانطور که هاشمی گذشت.