logo
جستجو
Close this search box.

شکار افعی؛ شاهکار پیمان معادی که کاش به این زودی تمام نمی‌شد

سریال «افعی تهران» که آرام‌آرام در شبکه نمایش خانگی درخشید و اوج گرفت، در اوج هم به پایان رسید؛ پایان‌بندی....
افعی

جریان نو نوشت:  احساس دوگانه عجیبی است!‌ مایی که همیشه خرده گرفته‌ایم به آب بستن در سریال‌ها و اینکه داستانشان را بی‌جهت کش می‌دهند، حالا با یک ای‌کاش بزرگ مانده‌ایم و آن اینکه ای‌کاش «افعی تهران» اینقدر برای آب نبستن به قصه‌اش، وسواس به خرج نداده بود و به این زودی‌ها پرونده‌اش بسته نمی‌شد! پیمان معادی در طول ۱۴هفته قصه‌اش را مدام بسط داد و بسط داد تا در یک سکانس، همه چیز را تمام کند و آنقدر درست این مسیر را در فیلمنامه طراحی کرده بود که حتی بدبین‌ترین منتقدان سریال هم نتوانستند پایان‌بندی‌اش را تحسین نکنند. پرونده‌ای که در این صفحات می‌خوانید، به نوعی ادای احترام به یک تجربه درخشان و موفق در عرصه سریال‌سازی است.

«افعی تهران» با پذیرش حداقل نقاط ضعفی که لاجرم برای هر پروژه‌ای می‌توان متصور بود، تبدیل به یکی از کامل‌ترین و کم‌نقص‌ترین سریال‌های عرضه‌شده در شبکه نمایش خانگی شد و این دستاوردی قابل‌توجه برای پیمان معادی و سامان مقدم محسوب می‌شود. سریالی که حالا انتظارات از فیلم‌نت را هم بالا برده و باید دید این پلتفرم چگونه می‌تواند از اعتبار باکس پخش چهارشنبه‌های خود در میدان رقابت با دیگر پلتفرم‌های خانگی صیانت کند.

سریال «افعی تهران» بدون هیاهو، پخش هفتگی خود را آغاز کرد و اتفاقا قسمت‌های نخست آن به دلیل هم‌زمانی با تعطیلات نوروز و ایام رمضان، چندان تب‌وتابی را برای استقبال مخاطبان رقم نزد اما آرام‌آرام دایره علاقه‌مندانش گسترش پیدا کرد و چهارشنبه هفته گذشته در حالی پرونده‌اش بسته شد که جایگاه پرمخاطب‌ترین سریال خانگی را از آن خود کرده بود.

آرمان‭ ‬بیانی – پیمان معادی 

پلیس مشغول بررسی صحنه‌ای است که جنازه تازه‌‌ای در آن یافته و حدس می‌زند مرتبط با پرونده قتل‌های زنجیره‌ای موسوم به افعی تهران باشد. همه چیز در قرق پلیس است که ناگهان سروکله آرمان بیانی پیدا می‌شود. این اولین مواجهه ما با این کاراکتر است. آن هم در اولین سکانس از اولین قسمت «افعی تهران». آرمان تلاش دارد جزئیات بیشتری از صحنه قتل را به چشم ببیند و ما از طریق هشدار پلیس به او، متوجه می‌شویم که این کنجکاوی‌اش مسبوق به سابقه بوده است.

از همان قسمت‌های ابتدایی سریال، نشانه‌ها کم نبود اما در نقطه مقابل، آنقدر به شخصیت آرمان بیانی و درونیاتش احساس نزدیکی می‌کردیم که مدام می‌خواستیم از این واقعیت فرار کنیم که او همان افعی تهران است! حتی در آخرین سکانس مربوط به بازجویی او توسط مامور ویژه پرونده افعی تهران در شب تولدش هم هنوز مردد بودیم اما واقعیت سهمگین‌تر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتیم.

به‌جای یک سکانس، می‌توانیم به یک تک‌پلان بسنده کنیم! دکتر مژگان مشتاق در حال اعتراف به یک واقعیت است و گام‌به‌گام جنس برقی که در چشمان آرمان انعکاس پیدا می‌کند، در حال تغییر است. مژگان روی کاغذ می‌نویسد که چگونه افعی تهران را شناخته است و حالا آرمان باید به این اعتراف او واکنشی نشان دهد. روی کاغذ می‌نویسد: «از من نمی‌ترسی؟» پلانی که او کاغذ را رو به مژگان (رو به ما؟) گرفته و از تمام چهره‌اش تنها چشمانش را می‌بینیم، یکی از فراموش‌نشدنی‌ترین قاب‌هایی است که از آرمان بیانی در ذهن‌مان باقی خواهد ماند.

بی‌اغراق می‌توان نقش‌ «آرمان بیانی» را یکی از قله‌ها در کارنامه بازیگری پیمان معادی به حساب آورد. شخصیتی به‌شدت پیچیده که اگر فیلم‌نامه‌نویس دیگری غیر از خود معادی آن را نوشته بود یا بازیگر دیگری غیر از خود او می‌خواست آن را ایفا کند، احتمالا با چنین خروجی ناب و درجه یکی مواجه نمی‌شدیم. پیمان معادی هم در نگارش این شخصیت و هم در جان بخشیدن به آن در مقابل دوربین، سنگ‌تمام گذاشت و درخشید.

مژگان‭ ‬مشتاق – سحر دولتشاهی 

یکی از ایده‌های هوشمندانه در نگارش فیلمنامه «افعی تهران» استفاده از ظرفیت اتاق تراپی، برای واکاوی بخشی از چالش‌‌های روانی شخصیت اصلی بود. آرمان بیانی که در آستانه ۵۰سالگی احساس استیصال و ناکامی دارد، سراغ دکتر مژگان مشتاق رفته تا در گفت‌وگو با یک روانشناس به آرامش برسد. اولین مواجهه‌مان با مژگان هم پشت میزش در اتاق تراپی بود. روان‌درمانگری که اصول و چارچوب‌های شخصی سفت و محکمی دارد اما در تلاش برای واکاوی درونیات آرمان، دل‌بستگی‌هایی هم ایجاد می‌شود و به تعبیر آرمان، برخی خطوط قرمزش، خم می‌شود!

شاید اولین انگیزه‌ای که باعث شد مژگان از دلبستگی‌اش به آرمان پا پس بکشد، مواجهه‌اش با رابطه پدرانه او با بابک بود و احساس می‌کرد می‌تواند زمینه‌ساز بهبود روابط میان آرمان و الهه شود اما چرخش کلیدی این کاراکتر زمانی رقم خورد که فهمید دل به کسی سپرده که دستش به خون آلوده است! مژگان تنها کاراکتر سریال «افعی تهران» است که افعی واقعی را می‌شناسد اما به تعبیر خود به او حق می‌دهد و سکوت می‌کند. آیا او می‌تواند به زندگی عادی خود بازگردد؟

تا پیش از قسمت پایانی شاید می‌‌توانستیم سکانس گفت‌وگوی دونفره آرمان و مژگان در کنار اتوبان و مقابل تعمیرگاه را انتخاب کنیم اما بازی سحر دولتشاهی در سکانس رمزگشایی از ماهیت واقعی آرمان، آنقدر درخشان بود که بی‌تردید گزینه دیگری نمی‌توانیم برای انتخاب داشته باشیم. مژگان مشتاق در تک‌تک لحظاتی که می‌خواهد دانسته‌های خود را با آرمان به‌اشتراک بگذارد، بغض، ترس و التماسی در نگاهش دارد که به سادگی نمی‌‌توان فراموشش کرد.

سحر دولتشاهی گویی در شبکه نمایش خانگی به دوران اوج پختگی خود در بازیگری رسیده است. او بعد از «قورباغه» و «می‌خواهم زنده بمانم» حالا با «افعی تهران» تجربه درخشان دیگری را هم در کارنامه خود ثبت کرده است. هرچند نقش مژگان مشتاق یکی از پرحاشیه‌ترین کاراکترهای این سریال بود و به‌طور ویژه از سوی برخی روانشناسان، مورد انتقاد هم قرار گرفت اما نمی‌توان توانمندی سحر دولتشاهی در اجرای دقیق و پرجزئیات این کاراکتر را نادیده گرفت.

بابک‭ ‬بیانی – ماهور نعمتی 

آرمان‭ ‬سراسیمه‭ ‬به‭ ‬دفتر‭ ‬فیلمسازی‌اش‭ ‬رسیده‭ ‬و‭ ‬ناگهان‭ ‬با‭ ‬بابک‭ ‬مواجه‭ ‬می‌شود‭. ‬او‭ ‬بی‌مقدمه‭ ‬در‭ ‬جریان‭ ‬حضور‭ ‬ناگهانی‭ ‬فرزندش‭ ‬قرار‭ ‬می‌گیرد‭. ‬الهه‭ ‬همسر‭ ‬سابق‭ ‬آرمان،‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬آستانه‭ ‬ازدواج‭ ‬مجدد‭ ‬قرار‭ ‬دارد،‭ ‬بدون‭ ‬اطلاع‭ ‬او،‭ ‬بابک‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬تهران‭ ‬آورده‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬نبودش،‭ ‬فرزندشان‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬همکاران‭ ‬آرمان‭ ‬سپرده‭ ‬بود‭. ‬این‭ ‬نقطه‭ ‬شروع‭ ‬چالش‌های‭ ‬پدرانه‭ ‬آرمان،‭ ‬برای‭ ‬پذیرش‭ ‬حضور‭ ‬تنها‭ ‬فرزند‭ ‬خود‭ ‬است‭. ‬فرزندی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬همان‭ ‬دقایق‭ ‬ابتدایی‭ ‬ورودش‭ ‬به‭ ‬داستان‭ ‬متوجه‭ ‬می‌شویم‭ ‬که‭ ‬مدیریت‭ ‬واکنش‌ها‭ ‬و‭ ‬شیطنت‌هایش‭ ‬چندان‭ ‬هم‭ ‬ساده‭ ‬نیست‭! ‬

‭ ‬صادقانه‭ ‬باید‭ ‬اعتراف‭ ‬کنیم‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬هولناک‌ترین‭ ‬و‭ ‬نگران‌کننده‌ترین‭ ‬سرانجام‌ها‭ ‬در‭ ‬داستان‭ ‬‮ «‬افعی‭ ‬تهران‮» ‬‭ ‬را‭ ‬باید‭ ‬برای‭ ‬بابک‭ ‬متصور‭ ‬شویم‭! ‬بله،‭ ‬تا‭ ‬جایی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬سریال‭ ‬روایت‭ ‬شد،‭ ‬او‭ ‬گام‌به‌گام‭ ‬به‭ ‬سمت‭ ‬تجربه‭ ‬یک‭ ‬خوشبختی‭ ‬پیش‭ ‬رفت‭ ‬و‭ ‬به‌ظاهر‭ ‬شاهد‭ ‬نشانه‌هایی‭ ‬از‭ ‬تفاهم‭ ‬مجدد‭ ‬پدر‭ ‬و‭ ‬مادرش‭ ‬برای‭ ‬زیستن‭ ‬زیر‭ ‬یک‭ ‬سقف،‭ ‬بودیم‭ ‬اما‭ ‬همه‭ ‬این‭ ‬خوشبختی‌ها‭ ‬تا‭ ‬جایی‭ ‬می‌توانست‭ ‬رنگ‭ ‬و‭ ‬لعابی‭ ‬داشته‭ ‬باشد‭ ‬که‭ ‬ما‭ ‬هم‭ ‬مثل‭ ‬دیگر‭ ‬اطرافیان‭ ‬آرمان،‭ ‬از‭ ‬ماهیت‭ ‬او‭ ‬بی‌خبر‭ ‬می‌بودیم‭! ‬از‭ ‬دل‭ ‬تمام‭ ‬پیش‌فرض‌هایی‭ ‬که‭ ‬می‌توانیم‭ ‬برای‭ ‬سرنوشت‭ ‬آرمان‭ ‬در‭ ‬ذهن‭ ‬داشته‭ ‬باشیم،‭ ‬چیزی‭ ‬جز‭ ‬کابوس‭ ‬برای‭ ‬آینده‭ ‬بابک‭ ‬بیرون‭ ‬نمی‌آید‭!‬

‭ ‬اساسا‭ ‬بخشی‭ ‬از‭ ‬لحظات‭ ‬دلچسب‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬مربوط‭ ‬به‭ ‬سکانس‌های‭ ‬پدروپسری‭ ‬آرمان‭ ‬و‭ ‬بابک‭ ‬بود‭ ‬اما‭ ‬از‭ ‬میان‭ ‬قاب‌‌هایی‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬حضور‭ ‬بابک‭ ‬در‭ ‬ذهن‌مان‭ ‬به‭ ‬یادگار‭ ‬ماند،‭ ‬باید‭ ‬اعتراف‭ ‬کرد‭ ‬نقش‌آفرینی‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬نمایش‭ ‬شازده‭ ‬کوچولو،‭ ‬طعم‭ ‬و‭ ‬مزه‭ ‬دیگری‭ ‬داشت‭. ‬آنجا‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬با‭ ‬گریم‭ ‬روباه‭ ‬از‭ ‬اهمیت‭ ‬‮«‬اهلی‌کردن‮»‬‭ ‬می‌گفت‭ ‬و‭ ‬جملاتی‭ ‬که‭ ‬شاید‭ ‬بارها‭ ‬و‭ ‬بارها‭ ‬شنیده‭ ‬بودیم‭ ‬را‭ ‬چنان‭ ‬به‭ ‬زبان‭ ‬می‌آورد‭ ‬که‭ ‬گویی‭ ‬واژه‌هایی‭ ‬بکر‭ ‬و‭ ‬تازه‭ ‬را‭ ‬داریم‭ ‬نوش‭ ‬جان‭ ‬می‌کنیم‭.‬

‭ ‬ماهور‭ ‬نعمتی‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬پدیده‌های‭ ‬شبکه‭ ‬نمایش‭ ‬خانگی‭ ‬تا‭ ‬به‭ ‬اینجا‭ ‬محسوب‭ ‬می‌شود‭. ‬بازیگر‭ ‬مستعد‭ ‬و‭ ‬باهوشی‭ ‬که‭ ‬فراتر‭ ‬از‭ ‬سهمی‭ ‬که‭ ‬باید‭ ‬برای‭ ‬هوشمندی‭ ‬عوامل‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬برای‭ ‬انتخاب‭ ‬او‭ ‬قائل‭ ‬شویم،‭ ‬نمی‌توانیم‭ ‬از‭ ‬توانمندی‌های‭ ‬خودش‭ ‬چشم‌پوشی‭ ‬کنیم‭. ‬کاش‭ ‬ماهور‭ ‬سرنوشتی‭ ‬متفاوت‭ ‬از‭ ‬نوجوانانی‭ ‬پیدا‭ ‬کند‭ ‬که‭ ‬شیرین‌زبانی‌های‭ ‬کودکانه‌شان‭ ‬در‭ ‬عرصه‭ ‬بازیگری‭ ‬به‭ ‬دل‌ها‭ ‬نشست‭ ‬اما‭ ‬خیلی‭ ‬زود،‭ ‬فراموش‭ ‬شدند‭.‬

الهه – آزاده صمدی 

 ‬آرمان‭ ‬از‭ ‬مواجهه‭ ‬ناگهانی‭ ‬با‭ ‬فرزندش‭ ‬در‭ ‬محل‭ ‬کار،‭ ‬کلافه‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬تلاش‭ ‬می‌کند‭ ‬از‭ ‬طریق‭ ‬تلفن‭ ‬با‭ ‬همسر‭ ‬سابقش‭ ‬ارتباط‭ ‬بگیرد‭. ‬الهه‭ ‬در‭ ‬همین‭ ‬نقطه‭ ‬وارد‭ ‬داستان‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬شد‭. ‬او‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬حالی‭ ‬دیدیم‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬مقابل‭ ‬فرودگاه،‭ ‬آماده‭ ‬عزیمت‭ ‬به‭ ‬کیش‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬هم‌زمان،‭ ‬وضعیت‭ ‬تازه‌اش‭ ‬را،‭ ‬تلفنی‭ ‬برای‭ ‬آرمان‭ ‬تشریح‭ ‬می‌کرد‭. ‬الهه‭ ‬همسر‭ ‬سابق‭ ‬آرمان‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬هرچند‭ ‬از‭ ‬هم‭ ‬جدا‭ ‬شده‌اند‭ ‬اما‭ ‬تنها‭ ‬فرزند‭ ‬مشترکشان‭ ‬یعنی‭ ‬بابک،‭ ‬تبدیل‭ ‬به‭ ‬حلقه‭ ‬اتصال‭ ‬میان‭ ‬آن‌ها‭ ‬شده‭ ‬است‭. ‬

‭ ‬با‭ ‬رمزگشایی‭ ‬از‭ ‬هویت‭ ‬واقعی‭ ‬آرمان‭ ‬بیانی،‭ ‬به‌نظر‭ ‬می‌رسد‭ ‬بیش‭ ‬از‭ ‬سرانجام‭ ‬الهه،‭ ‬می‌توانیم‭ ‬کمی‭ ‬هم‭ ‬به‭ ‬گذشته‌اش‭ ‬فکر‭ ‬کنیم؛‭ ‬تصور‭ ‬اینکه‭ ‬او‭ ‬سال‌ها‭ ‬زندگی‭ ‬در‭ ‬کنار‭ ‬افعی‭ ‬تهران‭ ‬را‭ ‬تجربه‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬حتی‭ ‬فرزندی‭ ‬هم‭ ‬از‭ ‬او‭ ‬دارد،‭ ‬اصلا‭ ‬ساده‭ ‬نیست‭. ‬الهه‭ ‬در‭ ‬قسمت‌های‭ ‬پایانی‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬حضوری‭ ‬پررنگ‌تر‭ ‬در‭ ‬روایت‭ ‬دارد‭. ‬برنامه‌ریزی‭ ‬او‭ ‬برای‭ ‬ازدواج‭ ‬مجدد‭ ‬بهم‭ ‬خورده‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬حالا‭ ‬قصد‭ ‬دارد‭ ‬مانند‭ ‬گذشته،‭ ‬بابک‭ ‬را‭ ‬نزد‭ ‬خودش‭ ‬نگه‭ ‬دارد‭ ‬اما‭ ‬این‭ ‬تصمیم‭ ‬با‭ ‬مقاومت‭ ‬آرمان‭ ‬مواجه‭ ‬می‌شود‭. ‬او‭ ‬در‭ ‬پایان‭ ‬سریال‭ ‬به‭ ‬بهبود‭ ‬روابط‭ ‬خودش‭ ‬با‭ ‬آرمان‭ ‬امیدوار‭ ‬است‭ ‬اما‭ ‬وقتی‭ ‬متوجه‭ ‬واقعیت‭ ‬شود،‭ ‬چه‭ ‬حالی‭ ‬خواهد‭ ‬داشت؟

‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬اولین‭ ‬حضورهای‭ ‬مفصل‭ ‬الهه‭ ‬در‭ ‬داستان‭ ‬مربوط‭ ‬به‭ ‬سکانسی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬آرمان‭ ‬همراه‭ ‬می‌شود‭ ‬تا‭ ‬دارویی‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬ناصر‭ ‬خسرو‭ ‬تهیه‭ ‬کنند‭ ‬و‭ ‬اتفاقا‭ ‬حضور‭ ‬مشترک‭ ‬آن‌ها‭ ‬در‭ ‬تاکسی،‭ ‬موقعیت‭ ‬جذابی‭ ‬را‭ ‬به‌وجود‭ ‬آورد‭ ‬تا‭ ‬بیشتر‭ ‬در‭ ‬جریان‭ ‬مناسبات‭ ‬میان‭ ‬آن‌ها‭ ‬قرار‭ ‬بگیریم‭ ‬اما‭ ‬سکانس‭ ‬مربوط‭ ‬به‭ ‬گفت‌وگوی‭ ‬دونفره‭ ‬او‭ ‬و‭ ‬آرمان‭ ‬در‭ ‬قسمت‭ ‬پایانی‭ ‬با‭ ‬موضوع‭ ‬سوژه‭ ‬فیلم‭ ‬بعدی‭ ‬آرمان‭ ‬هم‭ ‬تماشایی‭ ‬و‭ ‬جذاب‭ ‬از‭ ‬آب‭ ‬درآمده‭ ‬بود‭.‬

‭ ‬آزاده‭ ‬صمدی‭ ‬بازیگر‭ ‬توانمندی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬به‌خوبی‭ ‬توانسته‭ ‬است‭ ‬موقعیت‭ ‬و‭ ‬شمایل‭ ‬کلیشه‌ای‭ ‬یک‭ ‬مادر‭ ‬مطلقه‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬شرف‭ ‬ازدواج‭ ‬مجدد‭ ‬را‭ ‬بشکند‭ ‬و‭ ‬شخصیتی‭ ‬همراهی‌برانگیز‭ ‬از‭ ‬الهه‭ ‬ارائه‭ ‬کند‭. ‬به‌ویژه‭ ‬که‭ ‬نقش‭ ‬الهه‭ ‬و‭ ‬مناسبات‭ ‬میان‭ ‬او‭ ‬و‭ ‬آرمان‭ ‬در‭ ‬بخش‌هایی‭ ‬از‭ ‬فیلم‌نامه‭ ‬به‭ ‬فضای‭ ‬شیرین‭ ‬و‭ ‬حتی‭ ‬کمدی‭ ‬نزدیک‭ ‬می‌شود‭ ‬اما‭ ‬صمدی‭ ‬به‌خوبی‭ ‬توانست‭ ‬در‭ ‬ایفای‭ ‬این‭ ‬جزئیات،‭ ‬اندازه‭ ‬نگه‭ ‬دارد‭.‬

فرهاد – بهادر مالکی 

از‭ ‬همان‭ ‬قسمت‭ ‬ابتدایی‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬حالی‭ ‬که‭ ‬آرام‌آرام‭ ‬در‭ ‬جریان‭ ‬مشغله‌های‭ ‬شخصی‭ ‬آرمان‭ ‬بیانی‭ ‬قرار‭ ‬می‌گرفتیم،‭ ‬پای‭ ‬فرهاد‭ ‬هم‭ ‬به‭ ‬داستان‭ ‬باز‭ ‬شد‭. ‬او‭ ‬تهیه‌کننده‌ای‭ ‬باسابقه‭ ‬در‭ ‬سینما‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬واسطه‭ ‬رفاقت،‭ ‬پای‭ ‬کار‭ ‬آرمان‭ ‬آمده‭ ‬بود‭ ‬تا‭ ‬تهیه‌کنندگی‭ ‬اولین‭ ‬فیلم‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬برعهده‭ ‬بگیرد‭. ‬فرهاد‭ ‬البته‭ ‬برخلاف‭ ‬آرمان،‭ ‬نگاهی‭ ‬کاملا‭ ‬تجاری‭ ‬و‭ ‬اقتصادی‭ ‬به‭ ‬فرآیند‭ ‬فیلمسازی‭ ‬داشت‭ ‬و‭ ‬همین‭ ‬ویژگی‭ ‬هم‭ ‬چالش‌هایی‭ ‬را‭ ‬میان‭ ‬این‭ ‬دو‭ ‬رقم‭ ‬زد‭.‬

‭ ‬فرهاد‭ ‬را‭ ‬آخرین‭ ‬بار‭ ‬بر‭ ‬بالین‭ ‬آرمان‭ ‬دیدیم‭. ‬وقتی‭ ‬به‭ ‬اصرار‭ ‬فرهاد،‭ ‬نسخه‌ای‭ ‬از‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬برای‭ ‬دو‭ ‬منتقد‭ ‬سخت‌گیر‭ ‬به‭ ‬نمایش‭ ‬درآمد‭ ‬و‭ ‬آن‌ها‭ ‬توصیه‭ ‬کردند‭ ‬که‭ ‬فیلم‭ ‬به‌عنوان‭ ‬یک‭ ‬کمدی،‭ ‬روانه‭ ‬پرده‭ ‬سینماها‭ ‬شود،‭ ‬آرمان‭ ‬جوش‭ ‬آورد‭ ‬و‭ ‬فرهاد‭ ‬همچون‭ ‬همیشه‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬سخت‭ ‬نگرفتن‭ ‬دعوت‭ ‬کرد‭! ‬فرهاد‭ ‬با‭ ‬وجود‭ ‬تمام‭ ‬بدهکاری‌هایش،‭ ‬سرانجام‭ ‬پذیرفت‭ ‬که‭ ‬بدون‭ ‬رضایت‭ ‬آرمان،‭ ‬فیلم‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬اکران‭ ‬نخواهد‭ ‬کرد‭.‬

‭ ‬هر‭ ‬چند‭ ‬می‌توان‭ ‬چند‭ ‬سکانس‭ ‬شیرین‭ ‬از‭ ‬حضور‭ ‬فرهاد‭ ‬در‭ ‬قصه‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‌‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬یاد‭ ‬آورد‭ ‬اما‭ ‬قطعا‭ ‬جذاب‌ترین‭ ‬آن‌ها‭ ‬مربوط‭ ‬به‭ ‬قسمت‭ ‬یکی‭ ‬مانده‭ ‬به‭ ‬پایان‭ ‬بود‭. ‬همان‭ ‬جایی‭ ‬که‭ ‬آرمان‭ ‬بیانی‭ ‬بعد‭ ‬از‭ ‬ایست‭ ‬قلبی‭ ‬به‭ ‬بیمارستان‭ ‬منتقل‭ ‬شده‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬فرهاد‭ ‬برای‭ ‬پیگیری‭ ‬امور،‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬رسانده‭ ‬بود‭. ‬گفت‌وگوی‭ ‬دونفره‭ ‬آرمان‭ ‬و‭ ‬فرهاد،‭ ‬گفت‌وگویی‭ ‬توأمان‭ ‬تلخ‭ ‬و‭ ‬شیرین‭ ‬بود‭. ‬به‌ویژه‭ ‬آنجا‭ ‬که‭ ‬آرمان‭ ‬زیر‭ ‬لب‭ ‬گفت‭: ‬‮«‬واقعا‭ ‬یه‭ ‬آدمی‭ ‬مثل‭ ‬من،‭ ‬بودن‭ ‬و‭ ‬نبودنش‭ ‬چه‭ ‬فرقی‭ ‬می‌کنه؟‮»‬‭ ‬و‭ ‬فرهاد‭ ‬ناخواسته‭ ‬پاسخ‭ ‬داد‭: ‬‮«‬هیچی‭!‬‮»‬

بهادر‭ ‬مالکی‭ ‬شیرینی‭ ‬ذاتی‌‭ ‬دارد‭ ‬که‭ ‬حضورش‭ ‬در‭ ‬نقش‌های‭ ‬جدی‭ ‬را‭ ‬چالش‌برانگیز‭ ‬می‌کند‭. ‬همان‭ ‬شیرینی‌‭ ‬که‭ ‬بی‌تردید‭ ‬واضح‌ترین‭ ‬انعکاسش‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬صداپیشگی‭ ‬فامیل‭ ‬دور‭ ‬مزه‭ ‬کرده‌ایم‭ ‬و‭ ‬بارها‭ ‬از‭ ‬ته‭ ‬دل‭ ‬به‭ ‬آن‭ ‬خندیده‌ایم‭. ‬حضور‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬‮«‬افعی‭ ‬تهران‮»‬‭ ‬اما‭ ‬حضوری‭ ‬به‌شدت‭ ‬کنترل‌شده‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬خدمت‭ ‬فضای‭ ‬کلی‭ ‬روایت‭ ‬بود‭. ‬به‭ ‬نوعی‭ ‬که‭ ‬می‌توان‭ ‬گفت‭ ‬شیرینی‭ ‬او‭ ‬هم‭ ‬به‭ ‬خدمت‭ ‬شکل‌گیری‭ ‬لحن‭ ‬کلی‭ ‬اثر‭ ‬درآمده‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬آنجایی‭ ‬که‭ ‬لازم‭ ‬بود،‭ ‬از‭ ‬ما‭ ‬خنده‭ ‬هم‭ ‬می‌گرفت‭. ‬مالکی‭ ‬چنین‭ ‬نقش‌آفرینی‌‭ ‬را‭ ‬پیش‌تر‭ ‬در‭ ‬‮«‬بمب‮»‬‭ ‬به‭ ‬کارگردانی‭ ‬پیمان‭ ‬معادی‭ ‬هم‭ ‬تجربه‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬آنجا‭ ‬هم‭ ‬درخشان‭ ‬بود‭.‬

مسئول‭ ‬ویژه‭ ‬پرونده‭ ‬افعی – سروش صحت 

آرمان بیانی در یکی از واکنش‌های عصیانی خود، در برنامه زنده تلویزیونی و در گفت‌وگو با محمود گبرلو، ناگهان واقعیت‌هایی را که نباید، درباره پرونده «افعی تهران» بر زبان ‌آورد. حرف‌هایی که با واکنش مقامات قضایی مواجه می‌شود و او را بازداشت می‌کنند. مسئول ویژه پرونده «افعی تهران» با بازی سروش صحت در همین فراز از داستان، وارد سریال شد و اولین حضور او را در میز بازجویی از آرمان دیدیم.

تمام نشانه‌هایی که در پرداخت شخصیت مامور ویژه قتل در مدت کوتاهی که در داستان حضور داشت، دیدیم حکایت از نبوغ و تیزهوشی او داشت. او اشراف بسیار زیادی بر جزئیات پرونده افعی تهران دارد و به استناد همان‌ها هم به آرمان بیانی مشکوک شده است. او هر چند تا قسمت پایانی سریال موفق به شکار افعی نشد اما دور از ذهن نیست که بگوییم، به‌زودی او را به دام خواهد انداخت.

در همین قسمت پایانی سریال و در لحظاتی که همه ‌ما برای گره‌گشایی از معمای سریال لحظه‌شماری می‌کردیم، حضور ماموران پرونده «افعی تهران» در مقابل منزلی که تولد آرمان بیانی در آن جریان دارد، به‌شدت نفس‌گیر بود. سروش صحت در اتومبیل و پیش از هر حرفی، رمان «قمارباز» را به‌عنوان کادوی تولد به آرمان اهدا می‌کند تا تلویحا از تردید خود نسبت به گناه‌کار بودن او خبر بدهد. او در همین سکانس حتی به اصالت ویدئوی ارسال شده از شمال توسط آرمان هم تردید می‌کند اما در مقابل آرمان، چیزی بروز نمی‌دهد.

در همین صفحات روزنامه «هفت صبح» تا به امروز از اینکه سروش صحت به همان‌اندازه که کارگردانی خوب و منحصر به فردی است ولی بازیگر خوبی نیست؛ نوشته بودیم و مشخصا به بهانه نقش‌آفرینی ضعیفش در فیلم «بی‌بدن» ابراز تعجب کردیم که او چرا نقش‌آفرینی در فیلم‌های جدی را می‌پذیرد. اما اجازه دهید اعتراف کنیم که سروش صحت در «افعی تهران» یکی از موفق‌ترین تجربه‌های خود در زمینه ایفای نقش‌های جدی را به یادگار گذاشت. سکانس‌های دونفره او و آرمان بیانی واقعا تماشایی است.

مونا – مهسا حجازی 

با یک تماس تلفنی وارد داستان «افعی تهران» و مهمتر از آن زندگی آرمان بیانی می‌شود. آرمان در شلوغی‌های روزمره خود ناگهان با تماس تلفنی زنی ناشناس مواجه می‌شود که از پدرش سراغ می‌گیرد و در اولین ملاقات، از جوان‌بودن او تعجب می‌کند. مونا، زنی بود که آرام‌آرام و هم‌زمان با آرمان، متوجه می‌شویم یاور بیانی سال‌های آخر زندگی خود را با او شریک بوده است. بعد از مرگ پدر آرمان، مونا به‌دلیل علاقه‌ای که به بازیگری دارد، رابطه‌ای نزدیک‌تر با آرمان برقرار می‌کند و پشتوانه او می‌تواند به‌صورت جدی‌تر وارد عرصه بازیگری شود.

مونا بعد از چند نوبت حضور در کلاس‌های آموزشی بازیگری به‌عنوان بازیگر فیلم «افعی تهران» انتخاب شد و به‌واسطه حضور در این پروژه، با شهریار که نویسنده فیلمنامه اولین فیلم آرمان بیانی بود، وارد رابطه شد. رابطه‌ای دوستانه که خیلی زود به ازدواج انجامید. حضور مونا در فرازهای مختلف داستان «افعی تهران» نقش پررنگی در رمزگشایی از روابط میان آرمان و پدرش داشت. او بعد از ازدواج با شهریار، به خانه یاور اسباب‌کشی می‌کند و زندگی مشترک خود با همسر جدیدش را در خانه سابق پدر آرمان آغاز می‌کند.

یکی از لوکیشن‌های کلیدی در مرور خاطرات دوران نوجوانی آرمان، رستوران لوکسی بود که او سال‌ها قبل همراه با پدرش به آنجا رفته بود. خاطره تلخ فرار از آن رستوران، بخشی از ترومای کودکی او را ضریب داده بود و یکی از سکانس‌های ماندگار کاراکتر مونا هم لحظه‌ای است که او با همراهی آرمان به همان رستوران می‌روند تا بیشتر درباره یاور با هم گفت‌وگو کنند.

مهسا حجازی، بازیگر جوانی است که به احتمال بسیار زیاد، قرار است در آینده‌ شاهد هنرنمایی‌های ماندگارتری از او در فیلم‌ها و سریال‌ها باشیم. او پیش از این، با ایفای نقش یک دختر کرولال در فیلم سینمایی «جنگ‌جهانی سوم» به‌شدت درخشیده بود و حالا می‌توان گفت همکاری با پیمان معادی و سامان مقدم در «افعی تهران» هم تبدیل به نقطه عطف دیگری در کارنامه بازیگری‌اش شده است.

لینک کوتاه خبر:

http://jaryaneno.ir/?p=37152

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • تازه ها
  • داغ ترین ها
www.novin.com

تصویر روز:

دیدنی ها

لینک‌های مفید