محمدحسن علایی جامعه شناس؛

تجربه ناتمام در درک بنیادین مدرنیته!

محمدحسن علایی جامعه شناس به "پرسش حسن محدثی: سهم مولوی در تاریخ بندگی و فرهنگ انقیاد و تزویر ایرانیان چیست؟"....
مدرنیته

به گزارش جریان نو، محمدحسن علایی جامعه شناس️ در یادداشتی در روزنامه همدلی به “پرسش دکتر حسن محدثی: سهم مولوی در تاریخ بندگی و فرهنگ انقیاد و تزویر ایرانیان چیست؟” پاسخ داد و نوشت:

دکتر حسن محدثی در وبینار “ایرانیان و میراث عرفانی” برگزار شده به تاریخ ۶ فروردین ۱۴۰۳ پس از ایراد سخنان انتقادی خویش پیرامون موضوع وبینار سخنانش را با طرح یک سوال از همه ی اهل فرهنگ به پایان می رساند: سهم مولوی در تاریخ بندگی و فرهنگ انقیاد و تزویر ایرانیان چقدر است؟”

نگارنده به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی و از پژوهندگان و علاقمندان میراث ادبی و عرفانی ایران زمین ضمن همدلی با برخی از فرازهای انتقادی در طرح بحث مذکور، پاسخی اجمالی به پرسش مطروحه تقدیم می دارد.

محدثی با طرح مفهوم “سنت آرایی” به آسیب شناسی “بازار مولوی” از وجه نظر جامعه شناسی فرهنگ می پردازد و با تاکید بر تفاوت جهان شناسی مولوی با عالمیت و زیست جهان جدید از شیوع تلفیق های ناهم‌ساز از سوی اهل فرهنگ ایران و ارائه آن در بازار پر رونق “مولوی فروشی” سخن می گوید که به نظر نگارنده فارغ از ترکیبات و عباراتی که ایشان در شیوه ی بیان آن به کار می بندد طرح بحث قابل تامل و اندیشه برانگیزی‌ست.

ایشان به عنوان مثال به خطای دکتر عبدالکریم سروش در انتساب وجه پلورالیستی به اندیشه های مولانا اشاره می کند و با استدلال فوق الذکر مبنی بر تفاوت در صبغه هستی شناختی پلورالیسم و جهان شناسی سنتی مولانا ادعای دکتر سروش را به زیر پرسش می برد‌. در جایی دیگر هم فی المثل به تلفیق های ناروا بین فیزیک کوانتوم و آرای مولوی که در آثار جناب محمدتقی جعفری صورت پذیرفته است اشاره می کند.

در خطوط فوق الذکر و مثال های از این دست می توان با دغدغه محدثی در طرح بحث “سنت آرایی” در زمانه ی ویران شدگی سنت نکات تامل برانگیزی یافت و با اصل دغدغه وی آشنا شد‌ و همدلی کرد.

محدثی البته با استخدام تعابیری مثل “زیست انگلی” و انتساب آن به شاعران درباری و صله بگیری چون حافظ به نظر می رسد با نوعی ستیزه جویی با این میراث مواجهه پیدا می کند که البته ناشی از خطایی بزرگتر در سطح معرفت شناختی می باشد. وی دقیقا به همان آفتی دچار می شود که خود به درستی آن را در دیگران تشخیص داده است و آن تحمیل (و تلفیق) اپیستمه مدرن به نظام معرفتی پیشامدرن است و این در طرح پرسش او نیز مشهود است؛ آنجا که از سهم مولانا در تاریخ بندگی و فرهنگ انقیاد و تزویر ایرانیان پرسش می کند.

اساسا هم اهل فرهنگی چون سروش و جعفری و مهدوی و … که محدثی از ایشان انتقاد می کند و هم خود وی از یک آسیب یکسان رنج می برند که به زعم نگارنده محصول یک نوع تجربه ی ناتمام مدرنیته در اندیشه ایشان است و آن آسیب ها ریشه در این تجربه ی عقیم در عدم درک بنیادین مدرنیته دارد. به نظر می رسد محدثی خودآگاهی به آسیب خویش ندارد. اساسا آنچه که وی از مولانا یا هر یک از مشاهیر متعلق به عالم سنت انتظار دارد انتظاراتی مبتنی بر “سوژگی” و ظهور سوژه مدرن در عالم جدید است که اساسا با مفاهیمی مثل “بندگی” در تعارض قرار می گیرد. دوگانه سازی ضمنی از آزادی (دوران مدرن) و نشاندن آن برابر انقیاد (پیشا مدرن) در طرح سوال محدثی ناظر به همین خطای شناختی و درک غیربنیادین از تحولات مدرن و ظهور عالم جدید می باشد. محدثی همچنین “به رسمیت شناخته نشدن بدن و سرکوب نیازهای طبیعی انسان” در آثار مولوی و امثالهم را عاملی در بسط فرهنگ تزویر در میان ایرانیان معرفی می کند.

بی تردید بازخوانی انتقادی متون متعلق به عالم سنت ضرورت دارد که ملاحظات دکتر حسن محدثی نیز باری دیگر اهمیت آن را برجسته می نماید که در جای خود شایسته توجه است. سخن آخر این که محدثی منتقدانه به سراغ میراث عرفانی می رود اما تحول تاریخی از عالمیت سنتی به عالمیت مدرن و تفاوت های بنیادین آن را به تعیین سهم این یا آن فرد در تاریخ تقلیل می دهد.

لینک کوتاه خبر:

http://jaryaneno.ir/?p=30377

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • تازه ها
  • داغ ترین ها
www.novin.com

تصویر روز:

دیدنی ها

لینک‌های مفید