وقایع دهشتناکی همچون انفجار بندر شهید رجایی، سیاست و مدیریت (و بهتبع، مقبولیت و کارآمدی نظم سیاسی مستقر) را، به....
وقایع دهشتناکی همچون انفجار بندر شهید رجایی، سیاست و مدیریت (و بهتبع، مقبولیت و کارآمدی نظم سیاسی مستقر) را، به تعبیر هوسرل، در پرانتز (Bracketing)، یا اپوخه (Epoché) قرار داده و آن را به تعلیق در میآورند. سیاست را تا سرمایۀ اعتباری و حیثیتی هست، سیاست است و سیاست تواند کرد، و چون بسان آن شبان گلهاش را گرگها خورده، یا آن تاجر کالاش را دریا فروبرده، گردد، نهاش از سیاست تدبیری حاصل، و نهاش از سرمایۀ اجتماعی پشتوارهای ممکن . در این حالت، سیاست از خود تهی میشود، پوک میشود، و امکان سیاست را از دست میدهد.
به گزارش جریان نو ، محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی در جماران نوشت:
یک
وقایع دهشتناکی همچون انفجار بندر شهید رجایی، سیاست و مدیریت (و بهتبع، مقبولیت و کارآمدی نظم سیاسی مستقر) را، به تعبیر هوسرل، در پرانتز (Bracketing)، یا اپوخه (Epoché) قرار داده و آن را به تعلیق در میآورند. سیاست را تا سرمایۀ اعتباری و حیثیتی هست، سیاست است و سیاست تواند کرد، و چون بسان آن شبان گلهاش را گرگها خورده، یا آن تاجر کالاش را دریا فروبرده، گردد، نهاش از سیاست تدبیری حاصل، و نهاش از سرمایۀ اجتماعی پشتوارهای ممکن . در این حالت، سیاست از خود تهی میشود، پوک میشود، و امکان سیاست را از دست میدهد. این وضعیت را، از یک منظر، میتوان وضعیتِ «رکود تورمی» نامید، که در نتیجۀ آن، هرچقدر بیاعتباری سیاست افزون میشود، امکان بازتولید سرمایۀ حیثیتی (مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی) آن نیز، کاهش مییابد. این وضعیت، شاید همان است که دریدا شرایط «فقدان تصمیم و تدبیر» یا «فقدان سیاست»، و لکان، «اختگی سیاست» مینامند. سیاستی که سرمایۀ سیاسیاش از دست داده، سیاستِ سر در گریبان، تیپاخوردۀ رنجور، دشنام پست آفرینش و نغمۀ ناجور است که سلامش را کس نمیخواهد پاسخ گفت، و اگر دست محبت سوی کس یازد، به اکراه آورد دست از بغل بیرون. چنین سیاستی، از آنرو که هوایاش دلگیر، درهایاش بسته، نفساش دود، دلاش خسته و غمگین، زمیناش دلمرده، سقف آسماناش کوتاه، مهر و ماهاش غبارآلود و درختاناش اسکلتهای بلورآجین است، هرگز ره نبرد سوی خویش و هر آنچه میکند از علاج و دوا، رنج افزون میکند و حاجت ناروا. در پرتو چنین سیاستی، روز و روزگار مردم همواره زمستان است، همواره از منجنیق فلک آن سنگ بلا و سختی و ویرانی و مرگ میبارد. اگر تاریخ، به گفتۀ بناپارت، دروغی است که کسی اعتراضی به آن ندارد، چنین سیاستی دروغی است که همگان به آن اعتراض دارند. بیتردید، چنین سیاستی، خود رهزن راه خود و انکار و عدوی حیثیت و اعتبار خویش است.
دو
اینها گفتم تا بگویم عالیمقامان اهل تصمیم و تدبیر، باور کنید مردمان این سرزمین را از شما غیر از سیاست تمنایی نبوده و نیست. اما ای عالیمقامان، اکنون که این مردمانِ قصهبارۀ سادهدل کودک، در خیال و رویای آن روز شیرین که با آنان آشتی باشد، بار دیگر تجربه را کردند تکرار، و وظیفۀ تامین و حفظ امنیت (در معنای موسع آن) خویش را به دولتی جدید تفویض کردند، با سیلی حادثهای مرگبار، هوشیار و شیرفهم گردیدهاند که این «تمنا» هم رویا بود و رویا بس فریبا بود. آخر ای حکمتگزاران، این چه ترتیبها و تدبیرهاست؟ آخر آنچه بهنام سیاست و مدیریت میکنید، چه میکنید ای مهان؟ از تدبیرتان، بگرفت چشم امید مهر و ماه. بس کنید خدا را بس. گفتید و شنیدیم که ما آمدهایم تا در این بوستان که در آن دیریست که جز سموم نگذشته است، رنگ گلی و بوی یاسمنی جاری کنیم، ما آمدهایم که اگر نه بهاران، که یکی گل در گلدان خشکیدۀ روح و روان و احساس شما بکاریم، ما آمدهایم که اگر نه دری و دروازهای، که روزنهای به روی فردای متفاوت شما بگشاییم، ما آمدهایم تا در باغ بیبرگی شما، یک جوانۀ ارجمند رستن تواند کرد. ما آمدهایم تا در پریشانبوم شما، فانوسی – اگرچه دوداندود – بر دیرک پوسیدۀ زندگیتان آویزیم. ما آمدهایم تا قطرۀ بارانی شویم و از خیس وجودمان مرداب تفتیدۀ احساس مردمان را به اندازۀ شبنمی مرطوب کنیم. ما به آنچه میگفتید چشم امید نداشتیم، اما چرا آنچه بعد از یک حادثۀ دهشتآفرین میبینید، میگویید، قبل از آن نمیبینید و نمیگویید؟ چرا هرگاه در اثر بحرانی یک رگتان هوشیار میشود، دیر است. چرا تلاش نمیکنید از ژرفنای حمق و صغارت مدیریتی خویش خارج شوید و از نشانههای در راه تشخیص دهید که حادثهای در راه است؟ چرا مردمان این سرزمین همواره باید از هول آیندهای مجهول، دلشان بر خویش بلرزد؟
سه
بس کنید خدا را بس… عالیجنابان. بس کنید این نمایش تکراری پس از هر واقعه را. بس کنید نمایش «علتشناسی»، «مقصرشناسی»، «مسئولیتشناسی»، «تنبیهشناسی» و… دیرهنگام خویش را، که از هیچیک نه تنها مینجنبید آب از آب، آنسانکه برگ از برگ، هیچ از هیچ، که میجنبد بسیار آنچه نمیبایست. این زمان بشنوید و بنگرید که در هر مهلت خمیازۀ مدیریتیتان، خورشید باور مردمان را چون سرد میکنید، و امید در نگاه آنان را چون میخشکانید، شب را چون رنگِ پنجرههای احساس آنان مینمایید، و چنگ و چگور زندگی مردمان، چون میشکنید. بنگرید که در نزد بسیاری از مردمان، هر راه بهسوی اطمینان و اعتماد به تدبیر شمایان، چون ادامۀ خود را در تیرگی رها میکند. شقایقهای پژمردۀ دشت ایمان و وفاداری آنان، چون مرثیهخوان دل بشکستۀ خویش شدهاند. احساس مهجوری و بیگانگی و نارضامندی و بیقدرتی و استیصال و تعلیق و خشم و نفرت، چون چنان اشباح تبعیدی در تمامی آنات و ساحات زندگی آنان نوحهخوان شدهاند. عالیمقامان، تا بادی برنخاسته و هزاران سایه را به نفی و انکار نجنبانده، بس کنید چون ابر سیاه غریدن اما نباریدن را، قطرهای تدبیر شوید، و تا فاصلهتان از خویش و از مردم چنان چون فراخدشتِ بیفرسنگ نشده، بهخود آیید و بر چراغ خاموش تدبیرتان خروش آرید، شاید برخیزد و بر رخش رویین برنشیند و روی سوی عرصۀ ناورد با حوادث بندر رجاییهای در راه آورد. بزرگان اهل تدبیر! قبل از آنکه هزاران اشباح تحلیلی و تحریفی فضای افکار عمومی را تیره نداشتهاند، صادقانه به مردم بگویید در این بندر چه گذشت، چرا گذشت، چگونه گذشت، به قصور و تقصیر چه کسان و نهادهایی گذشت، و قرار است اکنون چه بگذرد؟
آنچه در آن بندر سوخت!
وقایع دهشتناکی همچون انفجار بندر شهید رجایی، سیاست و مدیریت (و بهتبع، مقبولیت و کارآمدی نظم سیاسی مستقر) را، به....
وقایع دهشتناکی همچون انفجار بندر شهید رجایی، سیاست و مدیریت (و بهتبع، مقبولیت و کارآمدی نظم سیاسی مستقر) را، به تعبیر هوسرل، در پرانتز (Bracketing)، یا اپوخه (Epoché) قرار داده و آن را به تعلیق در میآورند. سیاست را تا سرمایۀ اعتباری و حیثیتی هست، سیاست است و سیاست تواند کرد، و چون بسان آن شبان گلهاش را گرگها خورده، یا آن تاجر کالاش را دریا فروبرده، گردد، نهاش از سیاست تدبیری حاصل، و نهاش از سرمایۀ اجتماعی پشتوارهای ممکن . در این حالت، سیاست از خود تهی میشود، پوک میشود، و امکان سیاست را از دست میدهد.
به گزارش جریان نو ، محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی در جماران نوشت:
یک
وقایع دهشتناکی همچون انفجار بندر شهید رجایی، سیاست و مدیریت (و بهتبع، مقبولیت و کارآمدی نظم سیاسی مستقر) را، به تعبیر هوسرل، در پرانتز (Bracketing)، یا اپوخه (Epoché) قرار داده و آن را به تعلیق در میآورند. سیاست را تا سرمایۀ اعتباری و حیثیتی هست، سیاست است و سیاست تواند کرد، و چون بسان آن شبان گلهاش را گرگها خورده، یا آن تاجر کالاش را دریا فروبرده، گردد، نهاش از سیاست تدبیری حاصل، و نهاش از سرمایۀ اجتماعی پشتوارهای ممکن . در این حالت، سیاست از خود تهی میشود، پوک میشود، و امکان سیاست را از دست میدهد. این وضعیت را، از یک منظر، میتوان وضعیتِ «رکود تورمی» نامید، که در نتیجۀ آن، هرچقدر بیاعتباری سیاست افزون میشود، امکان بازتولید سرمایۀ حیثیتی (مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی) آن نیز، کاهش مییابد. این وضعیت، شاید همان است که دریدا شرایط «فقدان تصمیم و تدبیر» یا «فقدان سیاست»، و لکان، «اختگی سیاست» مینامند. سیاستی که سرمایۀ سیاسیاش از دست داده، سیاستِ سر در گریبان، تیپاخوردۀ رنجور، دشنام پست آفرینش و نغمۀ ناجور است که سلامش را کس نمیخواهد پاسخ گفت، و اگر دست محبت سوی کس یازد، به اکراه آورد دست از بغل بیرون. چنین سیاستی، از آنرو که هوایاش دلگیر، درهایاش بسته، نفساش دود، دلاش خسته و غمگین، زمیناش دلمرده، سقف آسماناش کوتاه، مهر و ماهاش غبارآلود و درختاناش اسکلتهای بلورآجین است، هرگز ره نبرد سوی خویش و هر آنچه میکند از علاج و دوا، رنج افزون میکند و حاجت ناروا. در پرتو چنین سیاستی، روز و روزگار مردم همواره زمستان است، همواره از منجنیق فلک آن سنگ بلا و سختی و ویرانی و مرگ میبارد. اگر تاریخ، به گفتۀ بناپارت، دروغی است که کسی اعتراضی به آن ندارد، چنین سیاستی دروغی است که همگان به آن اعتراض دارند. بیتردید، چنین سیاستی، خود رهزن راه خود و انکار و عدوی حیثیت و اعتبار خویش است.
دو
اینها گفتم تا بگویم عالیمقامان اهل تصمیم و تدبیر، باور کنید مردمان این سرزمین را از شما غیر از سیاست تمنایی نبوده و نیست. اما ای عالیمقامان، اکنون که این مردمانِ قصهبارۀ سادهدل کودک، در خیال و رویای آن روز شیرین که با آنان آشتی باشد، بار دیگر تجربه را کردند تکرار، و وظیفۀ تامین و حفظ امنیت (در معنای موسع آن) خویش را به دولتی جدید تفویض کردند، با سیلی حادثهای مرگبار، هوشیار و شیرفهم گردیدهاند که این «تمنا» هم رویا بود و رویا بس فریبا بود. آخر ای حکمتگزاران، این چه ترتیبها و تدبیرهاست؟ آخر آنچه بهنام سیاست و مدیریت میکنید، چه میکنید ای مهان؟ از تدبیرتان، بگرفت چشم امید مهر و ماه. بس کنید خدا را بس. گفتید و شنیدیم که ما آمدهایم تا در این بوستان که در آن دیریست که جز سموم نگذشته است، رنگ گلی و بوی یاسمنی جاری کنیم، ما آمدهایم که اگر نه بهاران، که یکی گل در گلدان خشکیدۀ روح و روان و احساس شما بکاریم، ما آمدهایم که اگر نه دری و دروازهای، که روزنهای به روی فردای متفاوت شما بگشاییم، ما آمدهایم تا در باغ بیبرگی شما، یک جوانۀ ارجمند رستن تواند کرد. ما آمدهایم تا در پریشانبوم شما، فانوسی – اگرچه دوداندود – بر دیرک پوسیدۀ زندگیتان آویزیم. ما آمدهایم تا قطرۀ بارانی شویم و از خیس وجودمان مرداب تفتیدۀ احساس مردمان را به اندازۀ شبنمی مرطوب کنیم. ما به آنچه میگفتید چشم امید نداشتیم، اما چرا آنچه بعد از یک حادثۀ دهشتآفرین میبینید، میگویید، قبل از آن نمیبینید و نمیگویید؟ چرا هرگاه در اثر بحرانی یک رگتان هوشیار میشود، دیر است. چرا تلاش نمیکنید از ژرفنای حمق و صغارت مدیریتی خویش خارج شوید و از نشانههای در راه تشخیص دهید که حادثهای در راه است؟ چرا مردمان این سرزمین همواره باید از هول آیندهای مجهول، دلشان بر خویش بلرزد؟
سه
بس کنید خدا را بس… عالیجنابان. بس کنید این نمایش تکراری پس از هر واقعه را. بس کنید نمایش «علتشناسی»، «مقصرشناسی»، «مسئولیتشناسی»، «تنبیهشناسی» و… دیرهنگام خویش را، که از هیچیک نه تنها مینجنبید آب از آب، آنسانکه برگ از برگ، هیچ از هیچ، که میجنبد بسیار آنچه نمیبایست. این زمان بشنوید و بنگرید که در هر مهلت خمیازۀ مدیریتیتان، خورشید باور مردمان را چون سرد میکنید، و امید در نگاه آنان را چون میخشکانید، شب را چون رنگِ پنجرههای احساس آنان مینمایید، و چنگ و چگور زندگی مردمان، چون میشکنید. بنگرید که در نزد بسیاری از مردمان، هر راه بهسوی اطمینان و اعتماد به تدبیر شمایان، چون ادامۀ خود را در تیرگی رها میکند. شقایقهای پژمردۀ دشت ایمان و وفاداری آنان، چون مرثیهخوان دل بشکستۀ خویش شدهاند. احساس مهجوری و بیگانگی و نارضامندی و بیقدرتی و استیصال و تعلیق و خشم و نفرت، چون چنان اشباح تبعیدی در تمامی آنات و ساحات زندگی آنان نوحهخوان شدهاند. عالیمقامان، تا بادی برنخاسته و هزاران سایه را به نفی و انکار نجنبانده، بس کنید چون ابر سیاه غریدن اما نباریدن را، قطرهای تدبیر شوید، و تا فاصلهتان از خویش و از مردم چنان چون فراخدشتِ بیفرسنگ نشده، بهخود آیید و بر چراغ خاموش تدبیرتان خروش آرید، شاید برخیزد و بر رخش رویین برنشیند و روی سوی عرصۀ ناورد با حوادث بندر رجاییهای در راه آورد. بزرگان اهل تدبیر! قبل از آنکه هزاران اشباح تحلیلی و تحریفی فضای افکار عمومی را تیره نداشتهاند، صادقانه به مردم بگویید در این بندر چه گذشت، چرا گذشت، چگونه گذشت، به قصور و تقصیر چه کسان و نهادهایی گذشت، و قرار است اکنون چه بگذرد؟
لینک کوتاه خبر:
http://jaryaneno.ir/?p=63344
ضعیفترین آمریکای یک دهه اخیر؛ بدون تیلور، بدون باروز
حمله ثابتی به امام جمعه تهران: کاش یک جمله هم علیه مفسدان اقتصادی میگفتید!
اسرائیل به ایران حمله میکند؟
ناصر فکوهی : نژاد پرست و متوهم شده ایم
ساداتیان: توافق بین ایران و آمریکا سخت اما امکانپذیر است
طارمی درخشید اما اینتر قهرمان نشد!
ضعیفترین آمریکای یک دهه اخیر؛ بدون تیلور، بدون باروز
حمله ثابتی به امام جمعه تهران: کاش یک جمله هم علیه مفسدان اقتصادی میگفتید!
اسرائیل به ایران حمله میکند؟
ناصر فکوهی : نژاد پرست و متوهم شده ایم
ساداتیان: توافق بین ایران و آمریکا سخت اما امکانپذیر است
طارمی درخشید اما اینتر قهرمان نشد!
پزشکیان: پارسال ۳۰۰ هزار میلیارد از قطعی برق و گاز خسارت دیدیم
ردپای قاچاقچیان سوخت در ۳۰ ویلای گران قیمت بندر کلاهی
فروش اجباری روغن در کنار رب و تنماهی تخلف است
قیمت جدید طلا و سکه ۳ خردادماه ۱۴۰۴؛ نیمسکه میلیونی ارزان شد
برق میرود، اینترنت از کار میافتد؛ وزارت ارتباطات هم تماشا میکند!
حذف ارز ترجیحی گوشت قرمز؛ طوفان قیمت در راه است
رویترز: حصول توافق بین واشنگتن و تهران تا قبل از تابستان ممکن نیست/ کری: ترامپ در مسیر درستی است
چای دبش؛ دریافتکننده ۱۱۵۵ میلیارد تومان تسهیلات بدون بازپرداخت
طعنه یک روزنامه به معاون رئیسی: اگر فتاح و مخبر صالح بودند، چرا سراغ جلیلی رفتید؟
رودسر؛ قطب اصلی تولید گل گاوزبان در ایران
دور پنجم مذاکرات پایان یافت/ عراقچی: این دور یکی از حرفهای ترین ادوار مذاکراتی بود
در ایران یارانه بر روی موضوعات بی ربطی پرداخت میشود
امینزاده: به مذاکرات خوشبین هستم
آخوندی: باید ببینیم منافع چه کسانی ایجاب میکرد که تحریم شویم
قیمت حبوبات یک قدم مانده تا گوشت!
امیر حیدری: ارتشی از ریزپرندهها خواهیم ساخت
۴ سیخ کباب ۳۰ میلیون برای مشتری آب خورد!
ذخایر سوخت قاچاق در یک بندر با تولید پالایشگاه برابری میکند!
مقررات گذاری جدید برای فروش اینترنتی دارو
وضعیت کدام گروه سنی زنان در بازار کار بهتر است؟
ایران مشکلی برای حضور اروپاییها در مذاکرات نداشت؛ آمریکاییها نخواستند
دوم خرداد و خیک پنیر!
نتیجه مذاکره بی نتیجه برای ترامپ
اردوغان: دیگر در انتخابات نامزد نمیشوم
دیدار سفیر ایران در واتیکان با پاپ لئوی چهاردهم
حمله ثابتی به امام جمعه تهران: کاش یک جمله هم علیه مفسدان اقتصادی میگفتید!
چرا ترامپ چنین دروغهایی میگوید؟
نیویورک تایمز: ویتکاف به دنبال راهحل میانه برای معامله با ایران
بحران انرژی و رشد سرسام آور قیمت سیمان
تصویر روز:
رودسر؛ قطب اصلی تولید گل گاوزبان در ایران
دیدنی ها
ترانه جدید همایون شجریان برای ایران
ماجرای رفع فیلتر به کجا رسید؟
رای بیرانوند صادر شده اما گفتند نگوئید!
سکانس های دخترانه سینمای ایران
گفتگوی آذری پزشکیان با شهردار باکو
بهنوش بختیاری: بندرعباس را من چشم زدم!
دستگیری بیوک میرزایی به خاطر چاقو زدن به جمشید مشایخی
هومن برقنورد علت کم کار شدن خود را فاش کرد
«بهروز» و «ارشاد» چطور وارد پایتخت شدند؟
روایت رحمت امینی از استرس اولین روزی که سر صحنه رفت!